ylda nvis چه قهقهه های دروغی سر دادم ...
که مبادا نشانی از تاریکی درونم پیدا کنند ...
چه روز هایی که آیینه تنها همدرد غم هایم بود ...
از ترس ضربه هایشان به تنهایی بر سکوی زندگی رقصیدم ...
آن زمان که باید تنگ بغض را می شکستم و تلخی را با شوری اشک غسل می دادم سکوت کردم ...
و غم در اعماق من ریشه کرد و آرام آرام وجودم را فرا گرفت ...
دایرهٔ تنهایی تنگ تر و تنگ تر شد
و درد چو گیاهی مرموز رویید ...
ابستن درد هایم شدم ...
و همچون ستاره ای به هنگام مرگ فریاد کشیدم بی آنکه صدایم را بشنوند ...!
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR