متن آذر ماه ۱۴۰۴
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آذر ماه ۱۴۰۴
خیال نافرجام
در جان منی
ریشهای
در خاکِ سوخته
هنوز
به آب فکر میکند
نه برکنم
نه خاموش شوم
هر شب
در تاریکیِ اتاق
صدای تو
چراغی ست خاموش
که سایهاش
بر دیوار میلرزد
و دستهایم
بیپناه
از تو
شسته نمیشوند
در هر کلمه
ردّی از تو
میماند
موی سپیدت
در آینه لرزید
نه مثل برف
نه مثل خاکستر
خطی بود
که زمان
بر شیشه کشیده بود
و چشمهایت
بیصدا
مثل دو زخمِ روشن
نشسته بر تاریکی
در میان این تضاد
نه پیر شدم
نه جوان
فقط
به لرزشِ لحظهای فکر کردم
که چگونه
میتواند
تمام عمر را...
دستانت
بر پوستِ شب
میلغزند
چیزی شبیه
لرزش لیوانی
بر میزِ خاموش
و من
در میان این لرزش
به لحظهای فکر میکنم
که هنوز
از دهان هیچکس
نریخته است
لبخندهایم
در قفسهی سردِ نیمهخاموش،
به آهستگی میلغزند
آینهها ترک میخورند
نه از فرسودگی،
بلکه از عطشِ دیدنِ تو.
در خوابهایم
به هیأت شیر دالی،
خاموش و لرزان،
میچرخانی پرهای یخزدهات
و گم میشوی
در هالهای که بوی عشق دارد.
پروازت،
نه سقوط،
که خیزشی خونین است
چون درفشی که...