جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
(همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت)آنچه در خواب نشد، چشمِ من و فکرِ تو بودارس آرامی...
صبح بخیر ای همه ی زمزمه ی شب هایمارس آرامی...
در لامسه هم می شود از مزه سخن گفتشیرینی آغوش تو را قند نداردارس آرامی...
همهء ما یک مهاجریم از رویای به رویای دیگرارس آرامی...
با دیدن چشمان تو زیبا شده شعرمهمرنگ غرلنامه ی نیما شده شعرمبا این دل دیوانه ی من باز چه کردیبی پرده ببین با تو هم آوا شده شعرمای مریم تنهایی من بانگ بر آورفریاد پس از مرگ مسیحا شده شعرمسوگند به باران تو ای عشق بهاریبی آتش زرتشت، اوستا شده شعرمخوابم شده بیداری چشمان تو امشبانگیزه ی روییدن فردا شده شعرمبگذار که این پنجره ها بسته بمانندبر روی تو دروازه ی دنیا شده شعرمارس آرامی...
بدجور هوس کرده دلم ناز برقصی!در خلوت بی پنجره ام باز برقصیمن مولویِ چشم غزلپوشِ تو باشمتو در غزلم با دف و آواز برقصیهرچند که ناکوک تر از سوز دلم نیست!اما کمی ای کاش به این ساز برقصیوقتی که دلم لک زده در ترس قناریای کاش پر از جرات پرواز برقصیتا چشم تو در خاطر هر شهر بمانددر حافظیه ی حافظ شیراز برقصیچون سهم من از عشق، فقط خانه به دوشی ستغم نیست اگر (خانه برانداز) برقصیدر فصل پر از زایش غم، این چه ویاری ست؟!بد ج...
بوسیدن و بغل کردنت که هیچ...! حتینشد عطر تنت را یک دل سیر بو بکشمارس آرامی...
بدجور هوس کرده دلم ناز برقصی!در خلوت بی پنجره ام باز برقصیمن مولویِ چشم غزلپوشِ تو باشمتو در غزلم با دف و آواز برقصیهرچند که ناکوک تر از سوز دلم نیست!اما کمی ای کاش به این ساز برقصیوقتی که دلم لک زده در ترس قناریای کاش پر از جرات پرواز برقصیتا چشم تو در خاطر هر شهر بمانددر حافظیه ی حافظ شیراز برقصیچون سهم من از عشق، فقط خانه به دوشی ستغم نیست اگر خانه برانداز برقصیدر فصل پر از زایش غم، این چه ویاری ست؟!بد جور...
دل می رود پاییزِ این شهر را قدم بزند اماچه کنم بی تو عجیب پاهایم خسته استارس آرامی...
پاییز نزدیک است پس دستت را بدهاِی تو همه پاییز و انار و نارنجِ منارس آرامی...
به هفت سین چشمت سفره ی پاییز گشودمای فصلِ نوبرانه هایِ نارنجی پوش سلامارس آرامی...
مِهر بر ما مُهر و نشان ز تنهایی دیرین داردپاییز مبارک بر آنکس که دلبر شیرین دارد!ارس آرامی...
انگار اَبرویم طناب است و چشمم ، لباس خیسارس آرامی...
گونه هایت مثل «بِه» خوش رنگ و بو و مزه استگریه وقتی میکنی این گونه «به...تر» میشود!ارس آرامی...
خیلی سخته دلت گیر کنه به قلاب ماهیگیری که،دلش ماهی نمیخواد و فقط واسه تفریح اومده ماهیگیریارس آرامی...
خانه ات آباد ای دل، بَس خرابم کرده ایچون طبیب حاذقی، اکنون جوابم کرده ایمن که عمری پا به پایت آمدم تا کوی یاراز چه رو اکنون چنین، در غصه خوابم کرده ایگفتی آنشب ساز بردارم روم در زیر پَرچین دلشپس چرا خندیدی و مجنون خطابم کرده ایعقل را زنجیر کردم تا تو سالاری کنیهمچو عکس کهنه ای اکنون به قابم کرده ایصبحِ فردا بَندِ پای عقل باز است ای رفیقِ نیمه راهبین چنین شوریده سر، نقشِ بر آبم کرده ایارس آرامی...
غیر آغوش تو هرجا بروم ولگردیارس آرامی...
خانه ات آباد ای دل بَس خرابم کرده ایچون طبیب حاذقی اکنون جوابم کرده ایمن که عمری پا به پایت آمدم تا کوی یاراز چه رو اکنون چنین در غصه خوابم کرده ایارس آرامی...
عاشق فصل خزانی؟ من خزانت می شومبا همه بی رنگی ام، رنگین کمانت می شومتکیه کن بر شانه ام هر قدر می خواهی بباربا همه بی جانی ام، آرام جانت می شومدر زمان جنگ بین عقل و دل پیشم بیابی چماق و اسلحه من پاسبانت می شومراه را گم کرده ای درگیر حس مبهمیمیلت از هر سو بیفتد راهبانت می شومپیش دریای وجودت من شبیه قطره اماندکی فرصت دهی قد دهانت می شومدر گذشته مانده و با خاطراتت دلخوشیمن شبیه آن زنِ ابرو کمانت می شومهر چه میخواهی...
دیکتاتور چشمان تو یکباره به هم ریختاوضاع دموکراسی نوپای دلم را.ارس آرامی...
زندگی غمکده ای بیش نبودبهر ما جز غم و تشویش نبودبه کدام خاطره اش خوش باشمکه کدام خاطره اش نیش نبود.ارس آرامی...
شورِ شیرینم فتاده بر سرم تفسیرِ عشقاین بود شیرین به داد نالهٔ فرهاد رفتارس آرامی...
بگو چطور بگویم دوستت دارمتا آرایشت به هم نخورد؟ارس آرامی...
آخرین باری که من دل را به دریا می زدمماهی از تُنگش صدا زد عاقبت مثل منیارس آرامی...
همه چیز به شتابانی عمر می گذرد جز دردارس آرامی...
کاش مسدود شود راه فرار از بغلتکاش من قافیه گردم به ردیف غزلتدوست دارم بزنم جار که تو عشق منیعشقِ من را بکنی بر همه ضرب المثلتارس آرامی...
شبیه فتح خرمشهر وقتی فاتحت هستمدقیقا حال من مثل جهان آراست باور کنارس آرامی...
ساز دنیا از برایم دائماً بد می زندساز تنهای و غم ها را چه ممتد می زندبا دلم سازِش ندارد هیچ این دنیای سرد ضربه های سخت و کاری را چه بی حد می زندارس آرامی...
صبح از تو، نور از تو، شب و روز از توتو بر کویر بتابی گلستان می شودارس آرامی...
هر صبح رو به تو آغاز شود، بی درنگآن صبح بخیر است بخیر است، بخیرارس آرامی...
اقرا بسم عاشقی کز عشق تو فرهاد شدآن اسیری که به دام بوسه ات آزاد شدآنکه در سودای لبهای تو ایمانش برفت آیه ها، با شعرهایش مملو از ایراد شدلا لبی الا لبت لا بوس الا بوسه اتاینچنین آیات حق در معرض اضداد شدغنچهٔ لب های تو بسته است دست و پای دلآن لب لعلِ تو کارآمد تر از صیاد شدخط لب های تو خطِ قرمزِ حَیّ و مماتخود نگر بُرنده تر از تیغ صد جلاد شداقرأ ای لیلا ترینم اقرأ با صوت جلیاین سکوت لعنتی در سینه ام فریاد شدلب ب...
بی چتر زیر باران بود و من محو تماشایش شدمصورتش با قطره های کوچک باران تماشایی تر است،ارس آرامی...
بودنت دیر شد، دیدی چه شد؟منی نماند، رفتم از دست خودمارس آرامی...
به حرف زدن نیست بیا معاملهٔ عشق رابه لب ریسه با بوسه ای چند مزین کنیم.ارس آرامی...
دلش جای دگر غمش کنج گرفته ما راارس آرامی...
از هر دری که می گذرم می رسم به تو حق داشتم بخاطر تو در به در شومارس آرامی...
خسته ام از چایِ تُرک و تلخیِ نسکافه هااز لبانت استکانی آبِ شیرین دَم بکنارس آرامی...
اِی بر طلوع صبح چشمانت سلامارس آرامی...
گفت عشق آمدن بلد است و اهل ماندن نیستگفتم بنشین چایمان تازه دم است، بنشین،ارس آرامی...
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راخوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا رامگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأکه با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها رافقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها راارس آرامی...
دوست داشتنت دریاست، سر می رود از فنجان دلمارس آرامی...
درد است آن کسی تنهایم گذاشتکه به جرم با او بودن مطرود یک شهر شدمارس آرامی...
ای بی حواس، باز مرا جا گذاشتی؟!ارس آرامی...
من به ناباب ترین شاعر شب مشهورمتو خرابِ منِ آلوده نشو ماه نشانارس آرامی...
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راخوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا رامگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأکه با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها رافقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها راارس آرامی...
بیا بنشین به بالینم که صبرم را سر آوردی تو هم آنقدر شیرینی که شورش را در آوردی!ارس آرامی...
بوسه ای گم کرده ام در پشت بام خانه تاناشتباهى گر خورد بر صورتت عیبى نداردارس آرامی...
صبح یعنی غزل چشم تو غوغا بکندقلبِ من هی بزند بوسه تمنا بکندارس آرامی...
به عطرآگین شدن جان به عطر بهشتبی تو نشد که با تو شده ست اردیبهشتارس آرامی...
دستش عطر دارد، عشق دارد، نبض داردبه رایحه اردیبهشت جان می دهد معشوقارس آرامی...