متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
از آخرین نوازش موهایت
هنوز دستانم بوی گندم می دهد
ارس آرامی
من در عشق سرشار از باریدن
بر پهنه ی شیشه ای این پنجره بودم،
اما او تنها رد انگشتِ قلبی
روی بخار آن شیشه بود
ارس آرامی
ای خلاصه شده در چشم تو تندیس سکوت
پشت چشمان تو غوغاست، دلم می گوید
ارس آرامی
دگر از دوری تو اشک قلم گشته روان
رخصتی ده که غزل را ز تو نمناک کنم
بی تو من بر همه ی ثانیه ها مشکوکم
تو بیا چاره بر این خاطر شکاک کنم
ارس آرامی
سیب را کِرمی که در آغوش دارد میخورد
زخم کاری را همان نزدیک تر ها می زنند...
ارس آرامی
تا تورا دیدم صدای قلبِ من تغییر کرد
کاش می شد قلب ها را هم کمی تعمیر کرد
حرف قلبم را قلم با دوستت دارم نوشت
سوزن خودکار، رویِ از تو گفتن گیر کرد!
ارس آرامی
شب های دراز بی عبادت چه کنم؟
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم!؟
ارس آرامی
امروز از کنار یک غریبه رد شدم اسمش، تاریخ تولدش، غذای مورد علاقش، رازها و ترس هاشُ می دونستم،
حتی دوستش هم داشتم، جالب بود
ارس آرامی
نان داغ و چای داغ و بوسه از لب های تو
جملگی داغند، اما این کجا، آنها کجا...!؟
ارس آرامی
وَ ما تنها صاحبِ آغوش هایِ پس زده بودیم
ارس آرامی
من در عشق سرشار از باریدن
بر پهنه ی شیشه ای این پنجره بودم،
اما او تنها رد انگشتِ قلبی
روی بخار آن شیشه بود!
ارس آرامی