چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
هر چه می خواهی ببر/ اما مرا از یاد نه...
من به قربان خدا چون که مرا غمگین دیدبحر خوشحالی من در دلم انداخت تو را...
آینه ی منی/باتو نفس میکشم/تو شکسته شوی/من نیز فرو می ریزم...
تو مثل باران هستیبارانی که به زندگی کویری من جان بخشید...
شب است و در شب من خوش نشینی ات زیباست...
پاییز میرسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کند...
همینکه مهر بر در زد بیتاب شدم...
داشتم آمدنش را باور......
بیمار غمم عین دوایی تو مرا...
همدرد منیهم درد منی!...
اما بهار من تویی من ننگرم در دیگری!...
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولیبا همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای...
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنمکه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم...
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیاییبیابهار می کنم جهان را !...
ما را که * تو * منظوری خاطر نرود جایی...!...
مرو که با تو هر چه هست می رود...
هیچکی تورو قد خودم دوست نداره...
یه عالمه دوست دارم دورت بگردم...
دوست داشتنی تر از تو تو دنیا پیدا نکردم...
بی تو میمیرم...
تنها دارایی دلنشین منی...
ای زیباترین گل هستی روزت مبارک...
*عشق* یعنی وقتی نباشه با همه ی آدمای دنیا هم احساس تنهایی می کنی...
تو چه دانی که چه ها کرد نگاهت با من...
من انِ تواممرا به من باز مده...
تو یه نفری ولی همه کس منی...
من...از قیدت...نمی خواهم....رهایی......
عشق را هیچ پایانی نیست !یار وقتی که تویی...
پاییز را در کنار تو دوست دارم...
دگر به دست نیاید چو من وفاداری...
بهت قول میدمکه فردا بیشتر از امروز عاشقت باشم...
تو آن بلای قشنگی که آمدی بسرم...
میشه زنده بود و زندگی نکردفقط کافیه تو نباشی...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام...
دلبر جان که تو باشی... مگر میشود آرزویی در من بماند!؟...
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری ؟...
برای من *تو* همه دنیامی ......
هیچکس برای من تو ...نمی شود...
بعضی وقتها تو قهوه میسازیبعضی وقتها قهوه تو رو !...
من + تو ما نمیشودمحشر میشود...
تو قرار منیمن بی قرار تو...
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی،بدان که زندگی می کنی …...
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریمامروز، دیروز نیستو فردا امروز نمی*شود …...
دخترملبخندت اوج رویای من است...
به کسی ندارم الفت ز جهانیان / مگر تواگرم تو هم برانی سر بی کسی سلامت...
روز دخمل مبارک...
باید از سمت خدا معجزه نازل بشودتا دلم باز دلم باز دلم دل بشود...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو سبز بود و گرم...
با رفتنت زود تر از هر کس به پاییز رسیدم...
نیست مرا جز تو دواای تو دوای دل من...