سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم...
من دلم پیشِ غریبی ست که نامش وطن است...
سفر تو کردی و مندر وطن غریب شدم...!...
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...
به زنده بودن من نام زندگی مگذارکه این غریب فقط رنجِ زندگانی برد...
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالیمن چه گویم که غریب است دلم در وطنم......
یک تن نیافتیمکه بفهمد زبان ماهمشهریاند مردم وُ ما در میانْ غریب!...
بیرون از پیله ی خودراه گم کرده بودپروانه ی غریب...
من بی تو در غریب ترین شهر عالممبی من تو در کجای جهانی که نیستی...
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالیمن چه گویم که غریب است دلم در وطنم...
پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاستهمگریز غربتم زاد گاه من کجاست...
مظلوم حسینغریب حسینتنها حسینبی کس حسینعطشان حسنعریان حسین...