شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
چشمانت راهی ست برای نفوذ به درونت.....
تنت آتش لبت داغ و دو دستت خنجری داردبه چشمت شیطنت اما نگاهت دلبری داردبه یک دم غفلت از قلبم هزاران دردسر داردای آن که در مژگانش هزاران لشگری دارد...
بعد ها در تاریخ میگویند که چشمانت چه کرد...
چشمانت، آتشی در دلم انداختهکه با هیچ آبی خموش نمی شود!...
من جهانم درمیان چشمهایت گم شدهیوسف چشمت چه شیرین حکمرانی میکند اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
شهد چشمانت چه شیرین میڪند ڪام مرا ......
چشمانت زیباترین نقاشی خداست...
عجب آرامشی داردمنظره ی زیبای چشمانت ......
عجب آرامشی دارد منظره ی زیبای چشمانت...
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانتمرا آب برد .......
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست...
وهمانا چشمانت زندگی را از یادم برد...
چشمانتشروع یک جنگ تحمیلی بود!...
بگفتم دوستم داری؟ ببستی هر دو چشمانتسپس وا کردی آغوشت که من دیوانه ات گشتم...
ساز قلبم روی نت چشمانتکو ک است...
هرصبح سرریز میشودشعرهای سپیدم بر دفتر سیاهِ چشمانت...
صبح بهانه است برای بیداری،چشمانم دلشان تنگ تو میشود...️️️...
و من گاهی نه صورتت ، نه چشمانت ، که دلم میخواهد صدایت را ببینم ......
لذت زیاده تو دنیا ولی هیچکدوم مثل غرق شدن تو چشمانت نیست️️️...
جنڪَ نابرابر یعنی ، منِ بی دفاع در مقابل لشڪر بی رحم دو چشمانت!...
و چشمانت سرآغازی بود برای دوباره زیستن...
چه داری در عمق چشمانتکه اینچنین جان مرا به اسارت می برد...
چشمانت زندان گوانتاناماست نازنین بی اعتنا به حقوق بشر…...
تو فقط حرف بزن *چشمانت*حقیقت را زیر نویس میکند......
از چشمانترد شب را بیرون کنامروز صبح دیگری ست...!...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
چه داری در اعماق چشمانتکه این چنین مرا به اسارت میبرد ️...
دو بر هیچ.به چشمانت باختم...
شب ، راه گم می کنمدر خمِ گیسویتو پیدا می شوم هر روزدر صبحِ چشمانت...
آسمان چشمانت را ...برای کسی کهمعنی نگاهت را نمی فهمد ابری نکن...!...
چشمانت آرامش را به حساب زندگی ام واریز می کند...