پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قیافه ام تابلو شده بود !گفتن : چی میکشی ؟گفتم : زجر !گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟گفتم : زندگی … !...
یکی از الدنگ ها گفت اگر با سنگ به آن تابلو بزنیم، اتوبوس زودتر می رسد. ده تا اتوبوس آمد و رفت و ما الدنگ ها همچنان سنگ پرت می کردیم به تابلو....
زندگی بوی خوش نسترن استبوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و توزندگی خاطره استزندگی دیروز استزندگی امروز استزندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و توزندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاقزندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناززندگی رقص دل انگیز خطوط لب توستزندگی یک حرف است، یک کلمهزندگی شیرین استزندگی تلخی نیستتلخی زندگی ما همچو شهد شیرین استمن و تو می دانیمزندگی آغازی است که به پایان راهی استزندگی آمدن و بودن و...
روی تابلویی کنار مدرسه ای نوشته بود :رانندگان لطفا مراقب دانش آموزان باشید !چند روز بعد دانش آموزی زیر آن تابلو این جمله را اضافه کرد:ولی در مورد معلمان آزادید خصوصا معلمان ریاضی...
بعضی چیزها را نمیشود گفت ، بعضی چیزها را احساس میکنید ! رَگ و پِی شما را میتراشد ، دلِ شما را آب میکند ، اما وقتی میخواهید بیان کنید ، میبینید که بیرنگ و جلاست ...مانند تابلوییست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد ؛ عیناً همان تابلوست ، اما آن روح ، آن چیزی که دلِ شما را میفشارد در آن نیست ......
- چرا ازدواج نکردی ؟+ پیش نیامد ... اولها فکر میکردم کارهای مهمتری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم !دیر فهمیدم که تفاهمی مهمتر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه این ها با هم بخندیم !...
رنگی شد تابلوی دنیای سیاه و سفیدموقتی عینکی به چشم زدم با مارک “جور دیگر”...
زیباترین چیزی که درجاده عشق دیدمتابلویی بود که روش نوشته شده بوددوست داشتن دل میخواهد نه دلیل...