گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم
ای عشق دل افروز دل من به تو گرم است...
دلخوش نشسته ام که تو شاید گذر کنی
لعنت به شایدی، که مهیا نمیشود...
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب ،که چرا گوش به نادان کردم...
گفتی که: به وصلم برسی زود،مخور غم
آری، برسم،گر ز غمت زنده بمانم!...
میکشیدم کاش تنها درد تنهایی ولی
شعر گفتن دردها را صدبرابر میکند...
پرسیدن احوال دلم عین عذاب است
از بس که خراب است،خراب است،خراب است......