شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
خبر رسیده موثق که انحنای لبتهزار کشته و مجروح در به در دارد...
من خمارِ شعرم و معتادِ بوسه ز لبت(لا حول ولا قوة الا) به لبت!ارس آرامی...
امیدوارم من آن کشتی خجسته باشم که بر ساحل دهانت لنگر می گیرد، در خشکی لبهایت دراز می کشد و دریا را در آغوش خود جای می دهد...
نگاهت شعر پاییز است ، لبت آواز گندم زار برای دیدن باران دو چشمم را تماشا کن حجت اله حبیبی...
من خمارِ شعرم و معتادِ بوسه ز لبتلا حول ولا قوة الا به لبتارس آرامی...
من از چراغ قرمز لبت عبور می کنمکه بارها به بوسه ای مرا جریمه ام کنی...
چشم سیاهِ شعرِ تو، دانه انگورِ لب استکی حذر از لبت کند مستیِ بی حیای من!ارس آرامی...
لبت شیراز و چشمت اصفهان و خنده ات گیلانپر از مستی و راز و شوق هستی روح ایمانم!...
از زیبایی های لبتدوستت دارم هایش را مال من کن...
من خمارِ شعرم و معتادِ بوسه ز لبت( لا حول ولا قوة الا ) به لبتارس آرامی...
به ملاطفت شد شد، نشد به ممارستلب ما سوی لبت قصد جسارت دارد!!ارس آرامی...
ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت رابا عذر بیقراری این بهترین بهانه ست...
امشبچه بگویم که شبم بی تو خراب است امشبحال من بی تو همه رنج و عذاب است امشبآی ای چشمه ی نوشین لبت قند و عسل! قلبم از آتش عشق تو کباب است امشبتو که در بستر خود مثل گل نسرینیتنم از هرم تنت در تب و تاب است امشبشوکرانی است غم عشق تو اما ای جانیاد تو نوش دل و شربت ناب است امشبچشم من کاسه خونست و سرم غرق جنونسر تو پر هوس از جام شراب است امشبتو به آغوش بکش شادی هر خاطره راپای من بسته به هر شعر کتاب است امشبتو بگو عا...
بوسه ات مرحله ی پر هیجانی دارد!چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!نکند وارث لبخند مونالیزایی!که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با توگاهگاهی هوس خوشگذرانی داردکاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!که خریدار تو بودن چه زبانی دارد؟با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!لذتی بیشتر از چشم چرانی داردبعد آشوب بزرگی که لبت برپا کردچشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!بوسه ات ولوله انداخته در انداممحتم دارم، لب...
عقیقی چون لبت اندر یمن نیستچو روی دلفریبت یاسمن نیسترفیقان را کنی نفرین و از غمبمیرم من.چرا رویت به من نیست؟...
لیوان چو لبت بوسد و بوسم لب لیوانپیداست ز تو بوسه بگیرم نه ز لیوان!لیوان به لب لعل تو لب داد به لبخندما لب بگرفتیم به لبخند ز لیوان!لعل لب تو بوسه نمی داد به این لبآن بوسه گرفتیم ز لعل لب لیوان!لب بر لب لیوان و لب لعل تو در یاداین لعل لب توست نه لعل لب لیوان!تا لب به لب لعل تو دادیم ندادیملب بر لب لعل دگری جز لب لیوان!جز نام تو و لعل لبت لب نگشودیمالاّ به لب همچو لبت بر لب لیوانلبهای من و لعل تو و بوسه ی شیرین...
زلف تو همچون شب جنگ جَمَلکُشته فراوان بدهد در جَدَل!گشته کمین چشم تو در پُشت شب!تا بزند بر صف دشمن بدلچشم سیاهت همه را خیره کردموی پریشان که تو دادی بغل! لشگر من در اُحُدِ چشم توستپشت سرم حمله نکن لااَقل!وای که از قدرت چشمان تو مات شده حضرت شیخ اجل!عکس رُخت تا که نمایان شودفرشچیان هم بسراید غزل!شهد لبت نیشکر از قندهارنمره کم آورده کنارت عسل!تا که نظر کردهِٔ هم ما شویمغَزوه خیبر شده در این محل!محو تم...
تو خودت شعر تمامی غزل لازم نیستتا لبت با لب ما هست عسل لازم نیستبه چه تشبیه کنم این همه زیبایی راتو خودت ماه تمامی مَثل لازم نیستصدقه می دهم هر روز بمانم با توای خدا عمر بده فعلا اجل لازم نیستشاکرم شکر که دستان تو را می گیرمو برای هدفم جنگ جمل لازم نیستتو خودت پس زده ای هرچه رقیب است گلمعاشقی عاشقم و جنگ و جدل لازم نیستجنس مرغوب منی اصل خود ایرانیجنس چینی نخرم چون که بدل لازم نیستارس آرامی...
چون موی تو یلدا و لبت پسته ی اعلاستامشب گل هر جمع که باشی دلم آن جاست...
شیرینی هاشور لبت قند فریمانخلخال و خطو خال لبت خطه گیلان...
مثل خنثی گر بمبی که دو سیمش سرخ است مانده ام قید لبت را بزنم یا دل را...
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند: عسل از کنج لب و تُرْشیِ لیمویت را...
تمام قاعده های هندسه را زیر سوال برده ؛ آن انحنای لبت! _زیباترین شاهکار خالق است_...
لبت خوش نقش تر از برگ های گل پس از بارانتنت یاد آور زیبایِی کابل پس از بارانزمین از خویش شاعر پشت شاعر می دهد بیرونهمین که می خمد بر صورتت کاکل پس از بارانکشیده آسمان زیباترین نقاشِی خود را...تو در آغوش من،پاییز ، دریا ، پل، پس از بارانجهان با این همه نامردمی و زشتی اش زیباستبرای عشق ورزیدن ولی در کل پس از بارانغزل های من و حافظ توافق کرده اند آخراال یا ایها الساقی«بریز الکل پس از باران»چه خوابی دیده ام دی شب، من و تو، بوسه، آ...
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی...
پوستت شیر و لبت سیب و دهانت عسل است آن بهشتی که خدا گفت به گمانم که تویی...
چک چک صدات... بوی گل و خرمن طلات اسمت نبات خنده نبات و لبت نبات...
دیشب که دگر بار به میخانه نشستمبا یادِ لبت توبه دیرین بشکستم دیدم رخ زیبای تو در جام بلورین ناخورده شراب از رخ گلگون تو مستم لغزید یکی قطره اشکم ز دو دیده افتاد به جامی که به کف بود و به دستم تصویر به هم ریخت، رخ از دیده نهان شدچشم از می و از ساقی و از جام ببستم خون شد ز فراغت دل بیچاره مهدازین روی به میخانه شدم، باده پرستم ارس آرامی...
گفته بودم میکشمدست از شراب و مِی خوریتا لبت دیدم هوس کردمکه بد مستی ڪنم...
دو چشم روشنت همرنگ عشق استلبت گلواژه ی فرهنگ عشق استمیایی و جهان مست از حضورتصدای پای تو آهنگ عشق استشهراد میدری...
هر لبت نیمه ی سیبی ست جدا افتادهبا لبم طعم لب سرخ تو چیدن داردغزل تازه ی من از تن سبزت جوشیدغزلم از لب سرخ تو شنیدن داردهمه ی سوژه ی نقاشی دنیا هیچ استتو تمام من و ناز تو کشیدن داردراه سخت است و سفر دور و دراز است امادلخوش از آخر راهم که رسیدن دارد...
پاییز رسید و خبر از مهر لبت نیستدر کوچه ی بن بست، صدای قدمت نیستپاییز، هوای تو به سر می زندم بازافسوس که دیوانه، هوایم به سرت نیستپاییز فقط با تو قشنگ است عزیزمبانو تو چرا قصد دگر آمدنت نیستدر باغ خزان کرده ی پاییزی قلبمجز یادی از آن رنگ گل پیرهنت نیستمن مثل درختی که خزان کرده ز عشقتگویا که تو هیزم شکنی و تبرت نیست...
رژ اگر دارد لبت،دوری کن از پیراهنممادرم با دست میشوید،لباسم را هنوز...
گفتم به لبت چیست نهان گفت نمکگفتم نمکت را بمکم یا نمکم؟ گفت نمک...
باید رفتبه قربان آنمنحنی لبت،وقتی که میخندی......
تمام قاعده های هندسه رازیر سوال برده ؛آن انحنای لبت!زیباترین شاهکار خالق است...
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالصآماده شدم کار دلم را تو بسازی ......
عزیزدلمعُصیانِ لبت را نفروشم به بهشتکه بهشتی نَبود خوش تر از این کنج لبت ... ️ ️️️...
لب بر لبتچنانت به درخت بچسبانم به دلتنگىکه درخت شوىکه رفتن اگر بخواهى ، نتوانىکه بمانى ...!...
رژ اگر دارد لبت دوری کن از پیراهنممادرم با دست می شوید لباسم را هنوز...
عزیزدلمعُصیانِ لبت را نفروشم به بهشتکه بهشتی نَبود خوش تر از این کنج لبت ... :)️ ️️️...
من نیازم،تورو هر روز دیدنه...از لبت،دوست دارم شنیدنه......
شبیه قاصدک هایرها در دشت میدانم...لبت بر باد خواهد دادروزی دودمانم را !!!...
از خمار چشمانتمست می شومچه غوغایی می شود برپااگر از جام لبتقطره ای بنوشم...
بازار قم از قند لبت رو به کسادی استبیچاره نکن حاج حسین و پسران را...
شاعر شدم...از بهر لبت شعر بگویم...یک بوسه نثارم کن...اگر بنده نوازی......
ز لبت نبات خیزدچو خنده برگشایی ......