پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در سفره ی تو هنوز قند است ای عشق!...
قوّتِ جانِ منی،دور مباش از بَرِ من...
میبوسمت از دور و تو را دسترسم نیست...
توان جنگ ندارم ، بیا و فتحم کن ..!...
در نگاهم اگر نیستی در خیالم سرشاری!...
سال من با تو سرآغاز بهاران من است...