شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تو همان خیالِ شیرینیکه با قهوه یِ تلخ مینوشَم.-آگرین یوسفی...
اندی پیش به دور از چشم کسی خاطرم هست که با هم خیالی بافتیمخیالی که گل های رز از رنگِ پریده ی آجر هایش تقلید کرده بودند به یاد دارم در آن خیال شیرین برایم فرشی آمیخته از اطلس های بهشتی پهن کردی تا دانه های خرمایی موهایم را بچینیتو همراه طنین بلبل ها بودی و من غزل غزل عاشقانه هایم را مملو از نگاهت میکردمحواس قلبم پرت آوای دل فریبت بود که به خود آمدم و خود را زیر سایه درختان این شهر غرق در بوسه های مرگ دیدم.......«فاطمه دشتی»...