پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سال ها با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من...
بسمه تعالیدر حادثه ها ، نخلِ تنومندِ زمانماز هر که خورم سنگ ، بر او میوه فشانمحیف ست در این گلشنِ سر سبز برویم چشم از گل و آلاله چو شبنم نچرانم این بادیه از کاهلی ام خار دمیده ستبا خار که همصحبتی گل نتوانملوحِ دلم از نقشِ تو خالی ست همیشهتا درسی از آن صفحه ی رخسار نخوانماز دُور نیافتد قدحِ بزمِ مکافاتزهری که چشیدن نتوانم ، نچشانمتا خسته دلان را به شَکَر دست نگیرمچون نی دل خود را به نوایی نرسانمپیش و پسِ ...
سال من با تو سرآغاز بهاران من است...
بریز ای ابر در گوشم، طنینِ سازِ باران را بر آور از دلِ این خاکِ تیرهسبزه ی باغ بهاران را ،سبزه ی باغ بهاران رازمستان آب شد از شرمِ نوروز بهاران آمده امروز، نوروز... نوروز ...نوروز بریز ای ماهی کوچک تمام حجمِ دریا را درونِ تُنگِ فروردیندلم موسیقی بی وقت میخواهد دلم موسیقی بی وقت میخواهداز آن آواز های مانده در گوشِ صدف هاتازه کن دل بی قراران را، تازه کن دل بی قراران رابهاری کن هوای روزگاران را زمستان آب شد از شرمِ نوروزبه...
بهار در رمضان آمد و بهاران شدشکوفه های اجابت نصیب باران شدتبسم ملکوت و ترنم شبنم گل محمدی آمد گلاب ارزان شد اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بنگرجمع یاران است وبهاران است وشبدر دل شور و بلوایی وخوش سخن هایی بر لببنگر طفل نو پا را که حلاوتش ما را کشتوآن مادر صلح که می جنگد با سلاح قر درشتبَه که عالی بود و اما خالی بود جای یاران قدیمشدیم شاد و خوشا یاد وآباد باد محفل میم..._برشی از ترانه...
باهمباتو آسمانم آبی ستروزهاثانیه هاسقف آرزوهایم آبی ست.خاطره ات که شادشود:میتوان از مرز تلخی ها گذشت؛عطراقاقی راچید، بال گشودوبه زمانه دلخوش کرد.می آیی؛با نگاهی که پر از شیطنت آهوهاست ، با نگاهی که به تو ایمان داردنوروسپیده همه جا جاری ست.بالحجه شاعرانه ات میگویی:سهراب غزل خوان نگاهت شده ام؛لبخندبزن به سرآغازبهاربه سرانجام زمانی تازه.باهوایی که پراز رایحه ی شب بو هاست با دل دریایی در حواشی کویر قدم میزنیم...
عطر تو عطر گل مریم و روی تو چو ماهفصل پائیز دلم با تو بهاران شده است سجاد یعقوب پور...
تو بهاری؟! نه! بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را هوسِ باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم، تو...
بهاران آمد و بیرون شد ، اسفندبه فروردین، شده؛ غم پای در بندپرستو ها، به شادی ؛ قمریان مست ز شادی ،خنده ها ؛ دارد دماوندعروسانِ چمن ، با ناز و عشوهزمین، خرم، زمان، نو، جمله خُرسندغزل خوان، بلبلان ؛ بر شاخسارانرسیده، روزهای؛ مهر و پیوندشده، از کوهساران چشمه؛ جاریچو گیسویِ نگاری، همچو؛ اَروَندسرودی ساز کن ، زُلفی؛ بیافشان نگارا ، دل تو را شد ؛ آرزومندصبا! برخیز و با دل، همنوا شو رسیده، روز نو ؛ در پرده تا چند...
بهارانکم کمک فصل بهاران می رسدروز خوب روزگاران می رسدمی رهاند کوچه را از انجمادمی تراود نور و باران می رسدمی جواند ساقه ای نورسته راساز و برگ چرخ دوران می رسدمی تکاند شاخه ها را از کلاغآهویی از کوهساران می رسدنرگسی می روید از دامان دشتغنچه محو لاله زاران می رسدزندگی همرنگ شادی می شودزمزمی از جویباران می رسد...
رسید فصل بهاران و زایش پیوندگذشت قصه سرما و تابش اسفندخجسته باد که آمد صدای پای بهاردرود باد به این حال و بارش لبخند...
اولین خنده ی تو دلبندم آسمان را ستاره باران کرد اولین حرف های شیرینت چار فصل مرا بهاران کرد...
ای کاش کمی فکر بهاران باشیم دلواپس حال گلعذاران باشیم حالا که هوای شهرمان آلوده است ای دوست بیا شبیه باران باشیم اعظم کلیابی ( بانوی کاشانی)...
عطر عجیب نرگست،پیچیده در تنهاییم در بهمن آغوش من ،حس بهارانی بیا...
صفحه ی امروز را با شعر زیبا میکنمحسِ سرد این روزها را با چند؛بیتگرم و شکیبا میکنم...مقصدم را در مسیر عشق پیدا میکنم ...من دوباره در بهارانجرعه ای از این غزل؛ را نذر مردم میکنم....من بهارمشور و مستی در نگاهم ...من دوباره دستِ دنیا را ؛ پیش عشاق جهان وا میکنم...من بهارم ...مست بارانمست شبنممستِ تومن برای عاشقی کردن، تو را هر لحظه نجوا میکنم......
آی !بازکن پنجره راباز کن پنجره رادر بگشاکه بهاران آمد!که شکفته گل سرخبه گلستان آمد!...
دلت آبی تر از دریا عزیزم به کامت گردش دنیا عزیزم الهی دائما چون گل بخندی بهارانت خوش و زیبا عزیزم...
پند پاییز است ...زندگی را قدر دان تا چون بهاران زنده و سبز و جوانیروزگار زودی تو را تا رنگ زرد پیری وروزی که پایان میپذیری میبرد !محمدعلی یوسفی...
گنجشک هستم ، بر درخت تو غزل خوانمبر سفرهٔ قلب تو من ، امروز مهمانم از هیچ شعری بی تفاوت رد نشد چشمممن تشنه هستم در پی اعجاز بارانمهر روز من پاییز می بینم در این دنیامن سالها در انتظار یک بهارانمروزی مرا با سنگ می رانی ازین شاخهگاهی در آرامش کنار چشمه سارانمبا یک نگاهِ سرد ، تَرْکِ شاخه می گویمبا یک نشانی از تو بر ، این شاخه می مانمسرد است اینجا ، برف باریده ، منم تنهاسردی نکن تو با من و از خود نرنجانم...
مثل پرستوها مرا درگیر هجران میکنیمن را به ناز و قهر خود شیدا و حیران میکنیبا موج گیسویت مرو ، رحمی بکن برغیرتماین شانه ی مردانه را آخر تو ویران میکنییک شهر گر کافر بوَد مومن شود با خنده اتهر کافری را ای صنم آخر مسلمان میکنیاز این همه زیبایی و عشاق مجنونت مگوبا اینهمه عشق و وفا من را هراسان میکنییکبار لبخندی بزن ،ای جان فدای مقدمتاین خانه ی ویرانه را پس کی چراغان میکنی؟یک روز پاییزی و مغروری ،شبیه آذریروزی دگر با ...
کاش می توانستم دردتان را دوا کنمهمین دردِ دور بودن هادیر دیدن هادیگر ندیدن هاهمین که جسم مان بهاران است و جان مان پاییز......
بهاران یک جهان گُلبوسه داردلب ِ هر پنجره، گُل می گذاردزمین را حالِ خوبی دست دادهبهاران باز دارَد می بهارَد !...
تو... اولین روز بهاران! من... آخرین روزم از اسفند! من با توام ...نزدیک نزدیک تو... اندازه ی یک سال از من دور!...
من و غزلهای گلدارم ؛اسفند و شور بهارانشکجایی که ببینی ؟ . . ....
تو بهاری ؟نه بهاران از توست از تو می گیرد وامهر بهار این همه زیبایی راهوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو ...️...
سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَود سَر برنگردد سرنوشتگل بکاریم از دل گِل گُل بَرآریمدر زمستان در بهاران زیرِ بارانگل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیمباغبانِ روزگاریم سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَ...
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینمبر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینمزمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم...
بهار طبیعت از راه می رسد و صحنه ی جهان آیینه نمای قدرت خداوندی می گردد.فرا رسیدن فصل شادی بخش و نشاط آور بهاران و حیات دوباره ی زمین که نشانه ای از قدرت و رحمت الهی است را به حضور شما و خانواده ی محترمتان تبریک و تهنیت عرض می نمایم....
باز کن پنجره را که بهاران آمدکه شکفته گل سرخ به گلستان آمد سال نو مبارک...
به یمنِحضورشزمستان مبهاران ست اِسفند...
ای رویای سپپده دمانبی تو هیچمبا من بمانیبه مرگ خوش می پیچم!بسان رویش ریشه در بهاران...
تو بهاری؟نه بهاران از توست ...️️️...