متن جهل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جهل
اشکمان از سر شوق
خنده از شدت غم
احترام از سر ترس
عشق از روی نیاز
ادب از روی طمع
زنده در حسرت مرگ
جهل این است رفیق
بابک حادثه
امشب در شهر یک مرد جان داده است
غرور و قدرتش را از دست داده است
خسوف بود ؟ نه ماه دلگرفته امشب
و پیام تسلیتش را به آسمان داده است
کاش دلم برای خودم می سوخت وقتی
پوچی دنیا خودش را نشان داده است
زمان همیشه مرا زیرخویش له...
مولای سبز پوش!
سوداگر سرزمینِ روح سرگردان من!
شاهد باش که ملامت و طعنه تلخ دشمنانت. مرا به ستوه آورده؛.
و دشنه ی نامردی شان قلبم دریده است
مرا ببین و مسلخم را که چگونه جلاد زمان به بند کشیده
مرا و سکوتم را در ابدیتی به نام جهل
مرا...
- آلزایمر ۱:
آلزایمرم که بیدار می شود
نمی دانم امروز، دیروز است!
یا که دیروز، فردا!!!
به گمانم قرن هاست
که ماه های سال را
--خورشید می دانم!
قرص هایم،
لب طاقچه ست؛
می خورم وُ
--شاید می خورانندم!
تا به خودم بیایم،
اما!!!
من کی ام؟!
چه توفیر...
بلاهت
داسی هولناک وُ گُنگ
کابوسی شد که،
به کمین گل رفت ...
و سَر زد
در صبحی تازه دمیده
غنچه ای نو شکفته را!!!
آه...
به کدامین گناه؟!
مگر عاشقی
در اندرونی ی سیاهت
جُرم بود؟!
در تاریکخانه ی ذهنی پلید
--کارتُنک بسته از جهل!
گلبوته ای معصوم
وجودش...