متن رویا سامانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رویا سامانی
تو موسیقی ِدوری
که از تکه های پاییز جدا مانده ای
صدایم کن
از ارتفاعی که هم قد آرزوهایم هست
صدایم کن از لابلای بوته های
باران زده
که حکایت چشمهای
زائر غریبی است
بلا تکلیف
بین ِ آمدن و ماندن .
فراموش نکن
هر کجا باشم
دوستت دارم
رویاسامانی...
باور کن....
حافظه ام هنوز
عطر پیراهنت را بخاطر سپرده است
وبا این میز وصندلی
روزهاست که گفت وگو می کنند
تا در یک عصر کسل و طولانی
کسی پشت در را بکوبد
ببین....
قهوه ات سرد شد
بگو کدام شنبه
از آستین جمعه می افتی؟
رویاسامانی
شب گردی هایت
که تمام شد
خواب هایم را برگردان
رویاسامانی
محبوبم....
نمی توانم از تو بگذرم
با اینکه دلسردی از من است
نمی شود
تا ابدیت
از ته دل بخندم
معبودم ، تو که می دانی
این تاثیر میله های سربی
حیاط است
که هر جمعه ایوان خانه ام
می لرزد...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۲
من تو را در کلمات
می جستم
با آهی که الماس می شد
بر گونه های
سرماخورده ام
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۳
تو را باید مثل گل کاغذی
پشت قاب یک پنجره کاشت
یا، به چهار چوب این اتاق
مصلوبت کرد
یا به آفتاب گفت:
از پشت کوه های این شهر
ابریشمی به دور بغضهایت
گره کند
بگذار...
اشک تلخ تو را
در دفتر شعرم سنجاق کنم
که اینجا شمع هم
بی...
همین که .....
با این سن وسال
از باغچه ام، انار می دزدی
همین که
وقت رفتن از موهایم
بالا می روی
تو...
ای بی خبر از باغ دلم
باز، جای انگشتانت
روی لبها یم گل کرد
رویاسامانی
به سایه ات
که تکیه می کنم
ماه می گیرد
دلش..
رویا سامانی
از سمت دریا که
می آیی
به زبان ماهی ها
بگو
دوستت دارم...
خیال تو...
قصه ی ناتمام
لب های پروانه ست
تو
که به شاهراه گیلاس های تلخ
پیله می کنی
بگو،
نشئه ی کدام عطر شیرین صبحی
که آفتاب با پنجه هایش
به سینه می کوبد
و آسمان دانه های ستاره می کارد
تو که
از دل بادباک های تنها
به...
این روزهای زندگی
مزه ی سیب کال می دهد
از تو که حرف می زنم
صبر می آید
مگر این چشمها می فهمند...
مرا دعوت کن
پشت پنجره ی بارانی
همانجا که
بخار غم نشسته ست
تا یاد تو را
در فنجان قهو ه ام
ارام سر کشم
گنجشگی که
هر صبح آواز
می خواند
زنی ست
که تازه عاشق شده
تو که ...
بوی خوش ترنج را
روی ایوان خانه کاشتی
تو که ،
عکست را روی گل
قالی کاشتی
آه..
در این عصر شرجی
حیاط خانه مان گل کرد..
گم شدم
در فراسوی پیراهنت
هُرم نفس هایت
مرا به
دشت های لوت سپرد
تا در کویر چشمانت سبز شوم
بوی وحشی بیابان
سراب آغوشِ تو نیست
می خواهم
برگردم به قدیم، جایی که زندگی
در قاب عکس های سیاه و سفید
زندانی بود
اما دلخوش
دلم یک جرعه سادگی می خواهد
خمار صداقتم
کجاست تا جرعه ای بنوشم؟