پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می گویند همه چیز مادری اش زیباست سرزمین مادری زبان مادری مهر مادری اما این وطن پر مهر با زبان عشق قلب خود را نامی دگر نهاده است، خانه ی پدریو ما در خانه ی پدری، به زبان مادری، لالایی عشق می خوانیم برای وطن...
در جنگ نامه ای برایت می نویسم اگر به دستت برسد رد اشکم را وقتی به اسمت رسیدی می بینی که اگر این نامه خاک بود کلماتم بذر میشد و اشکم باران جوانه ای می رویید و تا چشم هایت قد می کشید و بوسه ای بر آنها می نهاد اما در جنگ عقل و احساس نامه ای صادر نمی شود!...
+ به اولین گلی فکر کن که بر زمین رویید - به آخرین برگی که از درخت افتاد + به اولین برق برخورد دو چشم - به اولین قطره ی اشک + به شوق و شکوه ابراز - به درد و غم وداع و انکار+ من از وصال می گویم- من از فراق +من از عشق می گویم - من از عشق می گویم....
مثل یک رویا زیبایی ، حتی اگر محقق نشویمثل زیبا ترین آسمان شب ، حتی اگر دور از من و حوالیم باشی مثل باران در دل تابستانمثل لبخند کشاورز بعد از اتمام کارش به وقت به ظهرمثل تشویق ایستاده ی حضارمثل سلام مثل همه ی آن هایی که از دور هم زیبایند ؛مثل ماهمی گویند هر آنچه زیباست دشوار است اما من این دشواری را هم دوست دارم....
تک درختی به دور از همهمه جای گزید گمان نمی برد که هر روز گنجشکان در پیچ و تاب مویش یاد درختی با شکوفه های صورتی را سنجاق کنند....
از دوست داشتنت دست نمیتوان کشید، می شود؟هر چند که داشتنت را نمیتوان چشید ، می شود؟برای آخرین بار می پرسم اما از خودمبه خانه ی قلبش نمیتوان رسید، می شود؟...
در پشت بام دراز کشیده ام به ستاره ها نگاه می کنم گمان می کنم در هر کدام از آنها موجودی چراغ قوه به دست در جست و جوی گمشده ایست.یکی به دنبال کلید جعبه خاطرات دوران دبیرستانش که وقتی به تماشای زمین نشسته بود از دستش پرت شد و به زمین افتاد.یکی به دنبال فرزندی که سال ها پیش لحظه ای غفلت کرد و دستانش را محکم تر نگرفت ، کل ستاره اش را گشت و حالا نوبت سیارات دیگر است.شاید کسی با معشوقه اش دارد به زمین نگاه می کند و رویا می سازند که روزی به این...
تغییرات بدن ،رنج و زحمت بار حمل،، درد ومشقت وضع حمل و ....؟حال به محضی که چشم هایشان را باز کنند اول می پرسند فرزندم کو؟ حالش چطور است؟این موجودات عاشق از خود گذشته که به دیدن حال خوب نوزاد قانع اند . یک عمر مراقبند و بیدار و همراه و پس از آن اگر بچه ها کم سر بزنند ، اگر دور باشند و ...دلتنگی شان را در آغوش می گیرند و باز هم می گویند همین که حال فرزندم خوب باشد برایم کافیست❤اگر مرجع تقلید بودم فتوایم این بود :بوسه ی هر روزه بر ...
مثل عشقی که به دوست داشتنش اظهار نمیکنی مثل وقتی که دلتنگی و اقرار نمی کنی من می روم گرچه بلد راه نیستم حیف است که به ماندنم اصرار نمیکنی ستایش فلاح...
دلتنگی چه رنگیه؟دلتنگی میتونه آبی باشه وقتی یه ماهی تو اقیانوس تنهاست میتونه قهوه ای باشه وقتی یه پرنده تنها رو یه شاخه نشسته میتونه قرمز باشه وقتی دو تا ماهی قرمز واسه هفت سینت خریدی و یکی می میره میتونه سفید باشه وقتی عزیزی رو به آغوش خاک می سپاری میتونه زرد باشه وقتی به ستاره های آسمون نگاه میکنیو...ستایش فلاح...
در دفتر آسمان می نویسمت با پرواز قلم زیر نور ماهمی نویسمت حتی اگر نخوانیم 🖋🤍...