از سبکباری، گرانجانان دنیا غافل اند - ورنه ذوق باختن بسیار بیش از بردن است / صائب
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است Mays.62
اثر ظلم محال است به ظالم نرسد ناله پیش از هدف از پشت کمان می خیزد
می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا نیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا
همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا
دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را صائب تبریزی
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
آرامش است؛عاقبت اضطراب ها
بی مگس هرگز نماند عنکبوت رزق را روزی رسان پر می دهد
کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هر چند درین عهد خریدار ندارد
زمین پاک درین روزگار اکسیرست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار دایم نسیم مصر به کنعان نمی رسد
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
دوزخ از سردی ایام بهشتی شده است می کند جلوه گل فصل زمستان آتش
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمیداند
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی قطره ناچیز گردد گوهر از افتادگی
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش