سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
فکرش را بکنروزی میرسد که دیگر هیچکداممان نیستیم ودهه ها از رفتنمان میگذرد وآن همه لبخند و اشک،آن همه خاطرات،قهرها و آشتی ها ،آن همه دوری و نزدیکی مان،آن همه دلتنگی و بی تابی مان،آن همه عشق و نفرتمان ، همه و همه در زیر تلی از خاکبا ما دفن شده است و ما فراموش شده ایم.میبینی ،دنیا نمی ارزد به فراموش کردن خوبی هایش...به فراموش کردن همدیگر..به دوری از هم...نمی ارزد به حسرت کارهایی که دلمان میخواست و نادیده گرفتیم...تاریخ ما به ان...
درست وقتی کرم ابریشم فکر کرد که زندگیش تموم شده و فشار پیله اش در حال خفه کردنش است،پیله گشوده شد و شروع به پرواز کرد.سختیهای ما مثل پیله اند وجودشان برای تکامل لازم استنویسنده: عارف محسنی...
میگفت:اینکه میگویند من تو را بخاطر خودتدوست_دارماین ها همه اش تعارف استآدمی عاشق نمیشودمگر خودش را در او ببینید.دلتنگ کسی نمیشودمگر تکه ای از خود رادر او جا گذاشته باشد...
گفتم :میدونی ، وقتی آدم دیگه از همه چی دست میکشه ،به آرزوهاش پناه میبره و توشون زندگی میکنهپرسید :پس امیدِ آدما چی میشه ؟گفتم :آرزوهای آدمو بغل میکنه تا بلکه روزی برآورده شنپرسید :آرزوی تو چیه ؟گفتم :تو . . .تو آرزوی سالهای نیومده ی منی ،.برآورده میشی ؟...
نقش باران در این فاصله رارنگ دلتنگی من جان میبخشدو تو ای دوست که دردورترین فاصله ای ،با خبر باشکه بد عهدی گهگاهت رادست بخشنده ی باران میبخشد...
می گفت:عمیق ترین قسمت تنهایی آدمااونجاست که از خودشونبه خودشون پناه میبرن......
بهش گفتیم :پاییز با دلتنگیهاش میاد و آدما رو دلتنگتر میکنه.انگاری آدما ،توش گمشده ای دارن..گمشده ای که نمیدونن،کیه،چیه...ولی دلتنگشن..حالا هی میگه پاییز ،همیشه دلگیره...دلگیر نیست که..دل ،گیره...گیرِ اون گمشدهه..آدما عینهو دیوونه ها ، غرق میشن توو پاییز و زرد و نارنجیهاش بلکه پیدا کنن اون گمشده رو...حالا بشین تا پیدا کنن...پیدا نمیشه، دیوونه...اصن قشنگیش به پیدا نشدنه...پاییز فصل دلتنگیهاست،قبول...ولی آخرش نفهمیدیم پاییز دیوون...
تو،آرزوی،سالهای نیامده ی منی...برآورده میشوی؟...
ایراد که از دنیا نبود.ما تحمل همدیگر را نداشتیم،تحمل این زندگیِ شلوغ و بی در و پیکر را.همه چیز را رها کردیم جز خودمان.آنقدر خودمان را به در و دیوار روزگارمانکوباندیم که شدیم هر چیزی جز آدم.بماند که عشقمان هم این وسط ، یتیم ماند.ایراد از دنیا نبود،ما آدمِ این دنیا نبودیم......
بهش گفتیم :پاییز با دلتنگیهاش میاد و آدما رو دلتنگتر میکنه.انگاری آدما ،توش گمشده ای دارن..گمشده ای که نمیدونن،کیه،چیه...ولی دلتنگشن..حالا هی میگه پاییز ،همیشه دلگیره...دلگیر نیست که..دل ،گیره...گیرِ اون گمشدهه..آدما عینهو دیوونه ها ، غرق میشن توو پاییز و زرد و نارنجیهاش بلکه پیدا کنن اون گمشده رو...حالا بشین تا پیدا کنن...پیدا نمیشه، دیوونه...اصن قشنگیش به پیدا نشدنه...پاییز فصل دلتنگیهاست،قبول...ولی آخرش نفهمیدیم پاییز دیوونه کن...