پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برای من ماجرای مردی را نقل کردند.که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کفِ اتاق می خوابید.تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد.چه کسی؟ چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید؟ _آلبر کامو_سقوط ...
آخرِ رقصِ قلم مرثیه ای در غم توستواژه ها، ثانیه ها، در به درِ ماتم توستتو غزل گونه ترین حالت اشعار منیشعر من حال و هوایش همه در عالم توستمی نویسم همه شب از دل لامذهبِ خویشدفترم صحنه ی عشق است و قلم پرچم توستگرچه محروم از آغوش تو گشتم همه عمردر دلم هست هوایت، نفسم همدم توستشاعری خون به دلم در پسِ این قافیه هاوزن شعرم همه سنگینی بارِ غم توستهادی نجاری...
همیشه چیزهای ممنوعه باعث میشن ادمها بیشتر به ارزشها واقف بشنحالا که از دست دادن با دوستامون محرومیم چقدر دلمون میخواد دستای همو محکمتر بگیریم و آغوشها تنگتر و مهربونتر شن و در باران بوسه غرق شیم ، چقدر تشنه صحبتای درگوشی و مهمونیهای کوچیک و بزرگ و گردشای دستجمعییم .امید و رویا قشنگترین داشته های ما هستن...
خوشحالی هم مثل سلامتی می ماند. برای لذت بردن از آن، باید گهگاهی از آن محروم شوی....
خدایا! مرا به حال خود مگذار. مرا در این نیستیم تنها نگذاربگذار که هستی ام را در تو پیدا کنمبگذار که این وجود فانی ام را به وجود پاینده تو زنده نگه دارمخدایا! مرا از مرحمتت محروم مگردانمرا با تمام بدی هایم ببخشای و از وجود پر مهرت محروم نکن.خدایا! تو می دانی که من محتاج تواممی دانی که هر لحظه به تو نیازمندم،پس دستم را بگیر و یاریم ده که هیچ گاه تو را از یاد نبرم ....
تو نه دوری تا انتظارت کشمو نه نزدیکی تا دیدارت کنمنه از آن منی تا قلبم آرام گیردو نه من محروم از توام تا فراموشت کنم!تو در میانهی همه چیزی ......
در کوی تو معروفم و از روی تو محرومگرگ دهن آلوده یوسف ندریده...
در جامعه ای که مردم از آزادی محرومندعشق / فرصتی برای تجربه کردن آزادی است....
هرگز افسوس پیر شدن را نخورید ؛چرا که افرادی بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند ...روز سالمند مبارک...