پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دست از عشقت نخواهم کشید،حتّی اگر،به پای حسّ نابِ محبّت،جانم از دست برود!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی...
جانم فدای جان تو...
حرامم باد اگر بعد از نگاهتنگاهی لرزه اندازد به جانم...
جانمفدای جان تو...
دلم فلج میشود... وقتی میخوانمت و تو حتی نمیگویی جانم...
مرا تا دل بود دلبر که سهل استهمه دین و دل و جانم تو باشی..........
راحت از این دل مرو، کهجانممیرود!...
قصد جانم کرده ای جانم فدای قصد تو...
نباشینابود میشم......
همه دنیای من تویی...
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم...
من آنقدر دوست دارمکه آیندمو غیر تو با هیچکس نمیتونم تصور کنم...
هر روز در آغوشِ تو نوروزِ من است ️️️️...
دَر مَن بِدَمیمَن زِنده شَوَمیِک جان چه بُوَدصَد جانِ مَنی......
تو دلربای منینفسی هوای منی...
تو خنده روى لب من و براى قلب منى.️️️...
دوستت دارمای که بودنتمرگ را به تاخیر می اندازد...️...
بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته امفهرست تمام آرزوهای منی...
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست...
همه ی دنیای من تویی...
توی دنیافقط تو خوب میکنی حال منو......
توقشنگترین خلقت جهانی برا من...
من از تمام دنیا یک تو دارم که می ارزد به تمام نداشته هایم ️...
دوستت دارمبهایش هر چه هستروی چشمانم...
وقتی با تو هستمآنچه هستم را واقعا دوست دارم...
بین خودمون بمونههمه چیت یه طرف چشمات یه طرفدوستت دارم عشق خودم...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه امبا تو بودن ز همه دست کشیدن دارد...
می پرسند علم بهتر است یا ثروتمی گویمتوآخر تو دار و ندار منی......
عشق تو به تار و پود جانم بسته استبی روی تو درهای جهانم بسته ست...
عشق تو به تار و پود جانم بسته ستبی روی تو درهای جهانم بسته ست...
صداش کنیفقط بگه جانمنگاش کنیبگه دوست دارمتویی نفسهمین و بس...
بوی جانی سوی جانم می رسدبوی یار مهربانم می رسد...
جانم به جان تو بسته استبگو جانم!...
مهربانم/جانم/نبضم ضربانمدست من نیست /عشقت افتاده به جانم...