گاهی هم باید یک میخ برداشت و کوبید جلویِ عقربه هایِ ساعت ! تا تمام نشود این لحظاتِ با تو بودن ... ️️️
حاضرم در عوضِ دست کشیدن زِ بهشت، تو فقط قسمتِ من باشی و من قسمتِ تو ...! ️️️
من تا ابد ترانه ی عشقم را در آفتابِ عشقِ می خوانم... ️️️
تنهایت نمیگذارم حتے اگه تقدیرم با تو نباشد من همیشه با تو ام ..... ️️️
برگرد مرا وادار نکن که میان خودم و تو را انتخاب کنم من همه چیز را کنار تو دوست دارم حتی خودم ..
که حلقه یِ آغوشت سلسله یِ محکمی ست از جنسِ آفتاب، من روشنیِ را باور دارم...
چقدر خوب است آدم یکی را داشته باشد که هر روز بگوید دیوانه من را دیوانه ، دیوانه دیوانه وار دوستت دارم ... ️️️
گاهی هم باید یک میخ برداشت و کوبید جلویِ عقربههایِ ساعت ! تا تمام نشود این لحظاتِ با تو بودن ...
بیا و دستهایت را بباف به دستهایم من دوست دارم قصهای را که انتهایش من و تو ، ما بشویم ... ️️️
بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد، قصهیِ عشق مگر بی تو شنیدن دارد؟
سِکانسی ازبِهشت تویِچِشمایِ تو اکرانِه ️️️
گاهى حرف دلت فقط یک توست یک تویى که دواى همه دردهاست
سلام تو خوش آوازترین ملودیِ صبح است شنیدن صدایت زندگی را بخیر میکند.....
خورشید هر روز طلوع می کند اما تو هر روز عاشقترم میکنی صبح بخیر هایت زیباتر از هر روز برایم تازگی دارد...
هر صبح دلم را، را به خیالت گره می زنم باشد که از آن خورشیدی زاده شود تا دوست داشتنهایم را، به تو برساند...!
گفته بودم جان من وابسته ی لبخند توست گر تو خوش باشی منم غم را به جانم میخرم
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جُز از وصل تو خشنود نکرد !
مرا به صبحی بخوان که در آن طلوع می کنی ️️️
من اگر نقاش بودم را هر شب تو را به آغوش میکشیدم ️️️
لبخندِ ت کم از خورشید نیست؛ بعد از طلوعِ خنده ی تو صبح میشود...
دوستداشتنت بهانه بود من، تو را برای نفسکشیدن میخواستم برای زنده ماندن
به چیزی بیشتر از دوستت دارم نیاز دارم! چیزی شبیهِ عطرِ نفس هایِت ، که جانِ تازه ای ببخشد به نبضِ احساسم...!
چراغ روشنِ شب ؛ نشان بودن ست ، ڪہ هنوز ؛ نفس مۍ ڪشد در من...!
به سینه تا نفسی هست بیقرار توأم... ️️️