پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
خورشید،امروز از لابه لای چشمانتبه من سلام می دهدمگر می شودتو باشیو صبح هایم به خیر نشود ......
دیدنیستچشمهای منُ هوای پاییز ،رخ به رخ در دلمسوز تو و نفسهای من ،بی قراری یک دل و نا گفته های نَفَسم ،آخ که عجیبست این هوای زیادی خوش...چشمهای تو و بغض نگاهم ،این نفس قطع نمی شودهوایی که تو را جاری کردهولبخندی که داغم می کندتمام نمی شویدر تمام من ،این پاییز عجیبتو رابند دلم می کند...مریم پورقلی...
صبح هادلواپسی هایم رادر عطر تنت گم می کنم و با "صبح بخیر"چشمانت نَفَس می گیرم ......
هر صبح...اِنگار کنارت،عشق تلاوت می شود...و روزگار،زندگی را با لبخند به نگاهم می چسباند......
زیر قدمهای آهستهآدم یادش می رودتنهایی اش را برداردچنگ بزند لبخندهای آرامش رابه دهان بچسباندآنوقت یادش بیایدخوشبختیروی غبار آینهانتظارش را می کِشد......
تنم هُرم نفس های پاییزکوله باری از خودم ،یک جفت تنهایی ام راروی تنپوش جادهبا دلی سنگینقدمهایی بیمارمی روم که تا مرور خودم رادر لابه لای خاطرات خیس بشکنمکه نباشمکه نباشیکه نشکنمکه بشکنی......
بازتاب نگاهتلبخندیستکه هر صبح روی گونه هایم چال می شود️️️...
صبح آمده تو کنار دستهای منعطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیاتو آفتابی کهدلم را به بودنت گرم می کند ... ️️️...
.هر صبح نشانی از تو دارد و هر روز روزیست با یاد نامتدم به دم مرا بخوان و صبحهایم را با نگاهت تازه کن ️️️...
پلکهایم را به صبح وجودت آغشته می کنماین صبح به خورشید نگاهت ذره ذره محتاجم ️️️...
بخند تا از عطر تولبریز شود بهار بخند که این صبحبه لبخند تو زیباست. عشق ️️️...
هر صبح اِنگار ڪنارت️عشق تلاوت می شودو روزگار زندگی را ....با لبخند به نگاهم می چسباند. ️️️...
تو ماه باش بر چشمانم بتاب من شب می شوم ، تو را در آغوش می کشم ...️️️...
.تو با صبح شکوفا می شوینفس نفس،در من جان می گیری و آفتاب را،با چشمانت به خانه ام می آوریبگذار این صبح یادگار مهر تو باشد... ️️️...
صبح آمده تو کنار دستهای منعطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیاتو آفتابی کهدلم را به بودنت گرم می کند ️️️...
روحم رابا تداوم نگاهتبه شبانه هایم بند می کنمحریم چشمانتسکوت مخملین شب را می شکند و عشق هزار و یکشب خاطراتت را آغاز می کند ...!️️️...
آفتاب توییکه ترانه صبح را می نوازیو من واژه هایم را در انعکاس چشمانت شعر می کنم سپیدی صبح بر دامنت چنگ می زند و تو سلانه سلانه با لبخندت زندگی را نوید می دهی ️️️...
صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه ی صبح... ️️️...
بیا و روی صبحهایم نازل شواز عطر تنت مستانگی دل را رقم بزن و نگاهت را به شیدایی دستانم گره بزنچه می شود این صبح اتفاق بیفتی ؟...
میان صبحهایم بنشین آفتاب شو توىِ چشمهایم برقص ...تو همان صبحِ اتّفاقى دُچار باید شد به بودنت ...! ️️️...
صبح هادلواپسی هایم رادر عطر تنت گم می کنم و با صبح بخیرچشمانت نَفَس می گیرم ️️️...
صبح همان مهربانیِ نگاه توست...و چشمهایی که سروده های دلم را جاری می کند...صبح تنها با تو صبح می شود...️️️...