پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!...
آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد...
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم...
شده پاییز،کجایی؟منم و شیدایی......
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟...
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویمدل سوخت در اندیشه ی "چشمت"تو کجایی......
نور چشمانم مقصد حرف هایم ماه بدخشان کجایی؟...
من و غزلهای گلدارم ؛اسفند و شور بهارانشکجایی که ببینی ؟ . . ....
شیرین لبِ من! فصلِ رطب شد، تو کجایی؟خود را برسان، شب شد و شب شد، تو کجایی؟...
ای آنکه مرا بُرده ای از یاد ، کجایی؟بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی؟...
پدرمای عزیزتر از جانم کجایی...؟!امروز روز توست...
برف بارید به این شهرکجایی بی من؟کاش سردت نشود...دل نگرانم، برگرد....
دانم که مرا بی خبری می کشد آخردیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟...
غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت،غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ......