پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گاهی...به زانوی غمهم حسادت می کنمهنگامی که توبقل ش می کنی.!...
گاهی آهی گاهی نگاهی...
گاهی لحظههای سکوت ،پرهیاهوترین دقایق زندگی هستند ؛مملو از آنچه میخواهیم بگوییم ولی نمیتوانیم .....
گاهی اوقات همه چیز میشه یک خط ، یک افق و نارنجی غمگینگاهی هم شب است هم روز...
گاهیبایدرهاکنیوبروی!مثلمادرموسیاگرصلاحباشدخدابَرشمیگرداند...!...
خاطرات خیلی عجیبند ...گاهی اوقات می خندیم ...به روزهای که گریه می کردیم ...گاهی گریه می کنیم ...به یاد روزهایی که می خندیدیم!...
گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود...
گاهی ما عکسها را میسوزانیمو گاهی عکسها ما را ......
گاهی گذشت میکنیم گاهی گذر ؛کاش لااقل تفاوت این دو را می فهمیدند...
گاهی خوابت را میبینم ؛ بی صدا ، بی تصویر !مثل ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از سر دلتنگی ......
تو را همواره می خواهمنه گاهی داغ گاهی سردکه عشق تو همانند درخت کاجمیان برف دوری همهنوزم سبز و پابرجاست ......
آدم ها گاهی اوقات گریه می کنند.. نه به خاطر اینکه ضعیف هستند !!بلکه به خاطر اینکهبرای مدت طولانی قوی بوده اند ..! .هرتا مولر...
گاهی آرزوی خیلی ها هستیم،اما اسیر قدر نشناسیِیک نفر می شویم...
شرمنده می کنیگاهی در خواب به من سر ممی زنی......
گاهی تنها که باشی...دلت حتی از دیدن یک جفت کفشهم می لرزد!...
من نباشم چه کسیجای مرا می گیرد؟گاهی از تلخی این فکربه هم می ریزم......