متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
|| ایستگاه درد ||
ما اگه مسافر قطار بودیم
پس چرا کسی بلیط ما را پاره نکرد؟
قطار در روحمان سوت کشید و رفت،
ریل ها در استخوانمان آتش گرفتند!
و سوزن بان با بستن ریل،
ما را در این :ایستگاهِ درد: محبوس کرد...
ارس آرامی
عشق همان غمی ست
که نقاب لبخند بر چهره دارد!!
شاعر: ارس آرامی
خواجه پیر حذر داد که سر میشکند دیوارش
ای هزار سر به فدای تو و آن کوچه پر آزارش
به جفا گر سر عاشق شکنی نیست ملال
گو دل عاشق مشکن چون گنه است این کارش
شاعر: ارس آرامی
عازم کوچه معشوقه شدم، خواجه پیر
حذر داد \که سر می شکند دیوارش\
تا زنده کنم یادی از عهد قدیم
بگذار تا سَرم را، بشکند دیوارش!
شاعر: ارس آرامی
وقت کم بود و دلتنگی بسیار و من...
بوسیدمش...!!
ببار باران...،
باران هم
با باریدن بر این نیمکت خالی نبودنت را فریاد می زند
و با ضربه به گونه هایم رفتنت را...
من ماندم و یک خیابان خیس
و چتری که دیگر باز نمی شود!
شاعر: ارس آرامی
تو هوای
و در جریان سینه منی...