و همان روز که از غصه مرا ویران کرد خانه اش عقد کنان بود نمیدانستم
حالِ یک دل را اگر کردی خراب آماده باش اشکِ چشمِ دلشکسته خانه ویران می کند
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشود شاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود
دانم که ویران خواهم شد آسان اما نمی گویم نرو ...
میساختم با دست خود کاشانه احساس تو هرچند در اعماق جان یک کاخ ویران بوده ام
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت... فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند
گلایه ها عیبی نداره کنایه هاست که ویران میکند...
و همان روز که از غصه مرا ویران کرد خانه اش عقد کنان بود نمیداستم ..
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
عشق یعنی من انتخاب می کنم چه کسی ویرانم کند ️
لطف کن لبهای خود را بیش از این قرمز نکن رحم کن بر این دل ویران استقلالیام …