متن المیرا پناهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات المیرا پناهی
نوشتن ،ارام جان من است..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
درد، دل پر غم را نوشتن درمان می کند..
نوشتن درمان دل است..
بنویس غمت را بر دل دفتر تا غمخوارت شود..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
دوست داشتن مثل دندون درد میمونه..
از بس براتون عزیز درد و تحمل می کنید شده دندون را پر می کنید ،عصب کشی می کنید..
ولی راضی نیستین دندون را بکشید بندازین دور ..
گاهی درد بعضی از دوست داشتن را ب جان می کشیم ..
این متن یک اصل...
دریا قاتل امواج قلبم شد.
المیرا پناهی درین کبود
می نویسم تا رها باشم..
بنویس تا آزاد باشی …
دل با نوشتن ارام می شود ..
دل ب قلم دادم آرامم کرد…
نویسنده:سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
مادرم شانه ات را بیاور..
بغضم را قورت دادم..
غمم را پشت لبخندی پنهان کردم..
صورت با اشک خیس شده را خشک کردم ..
اما باز این دل رسوایم می کند..
مادرم شانه هایت را بیاور..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
درد آن است ک میبینی ، این کوچه بن بست است..
منتظر می مانی شاید زمین لرزه ای در راه باشد..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
گفتند :چرا تنهایی ؟از تنهایی خویش ب جمع ما بیا…
دگر نمی دانستند من در تنهایی خود ب عهدم وفا دارم..
در محفل آنها باشم ،خیانت ب قلبم کردم..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم روانشناسی
از مداد نوشتن در دل دفتر را بیاموزیم..
نه لای هر کتاب بودن را ..
این متن خودش یکی از اصل های زندگی
المیراپناهی درین کبود
آنان ک از نور متنفرند کور نیستند..
چون می دانند:
سیاهی چشم او پررنگ تر از نور چشم توست در شب هایش ..
سیاهی چشمان او در شب سیاه باز هم سیا است..
حتی اگر نور چشمان تو در تاریکی شب هایم چشمکی زند..
سیاه بودن شب بهتر از نوریست...
حسرت را لحظه ای معنا کردم ک.,,
پای چوب دار بردند،
گفتند کلام آخر ..
گفت مادرم را برای آخرین بار در اغوش بگیرم..
ب مادر گفتند ،کلام آخر ،،
گفت :آزادش کنید ب جانم..
ته حسرت می شود اغوش مادر بغض مادر برای دیدن ،دوباره جان فرزند در اغوشش...
عشق مادر و فرزندی را باید با خون دل نوشت….
نویسنده:سر کار خانم المیرا پناهی درین کبود
عجب درد بی فریادیست سکوت ..
گویی زنده ،زنده خاکت می کنند..
گاهی در زندگی پر از حرفی ولی باید لال شوی…
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود
کاغذ مچاله شده صاف میشه ولی مثل شکل اول نمیشه...
کسی ک خیانت دیده شاید زنده باشه ولی زندگی نمی کنه..
این متن یک اصل از زندگی…
ب قلم المیرا پناهی درین کبود
ای ک حسرتت نشسته ب دلم
عمرم ب انتظار تو چگونه زندگی کند
عمر من ب انتظار تو نشسته است ..
هر چند می داند این آینده بی ثمر است..
چشمانم گریه بست است ،ب کدامین وفایش این چنین می باری؟؟
چشمانم گفت :من زبان تو هم در اوج دلتنگی...
گفتند بزرگترین اشتباه ت چه بود؟
کفتم این ک هنوزم دوستش دارم ..
پرسیدند چرا چگونه؟
گفتم :اگر دوست داشتن نبود ،بزرگترین اشتباه هم نبود..
انسان ها با اشتباه خود بزرگ می شوند ،تجربه کسب می کنند ..
بودند بزرگانی همچون سعدی بعد از جفای یار باز گفت دوستش دارم.....