برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
شۆفیر ێیسنپ بۆ
داغ و گەشەی بنەماڵەکی جێ ئەهیڵاند
تا داغ و گەشەی بنەماڵەکانی شار بگینی
◇ برگردان فارسی:
رانندە ی تاکسی بود
غم و شادی خانواده اش را جا می گذاشت
تا که غم و شادی خانواده های شهر را برساند.
زانا کوردستانی
کارنیکای کرێکار
دڵی لە شاژنی بەست
نه زانست خۆشەویسی لە کەندوودا
ئەبەر فاعلە حەرام بوو
◇ برگردان فارسی:
زنبور کارگر دلبسته ی ملکه شد
اما او نمی دانست عاشقی در کندو
برای کارگرها ممنوع بود.
زانا کوردستانی
کوردستان بنه ماڵه مه
خۆڵی دایکه م
شاخ و کوێسانی باوکه م
خورۆشی سیرۆان ده نگی منه
هه ڵفڕینی هه ڵۆه کانی شه ڤڕه شکه م
شاهۆ و قه ندیل ناو براکانم
هه ڵاڵه برمه خوویشکه م
به ڵام خۆمیش حه لبجه م
مه غدور و بێکه س
لێ به...
باوکه م ئه ور بوو و دایکه م واران
منیش مشته له داریکی له له یلان
یه کجار پاراو نبوم له ئه وان
◇ برگردان فارسی:
پدرم ابر بود و مادرم باران
من هم نهالی کوچک در بیابان
که هرگز سیراب نشدم از آنها...
زانا کوردستانی
آی ی ی که و که کان
له به رچی ناچڕین؟!
گاهز ئەیوه یش،
وه کو ئێمه کوردان کۆچەری ڕۆیشتنن؟!.
◇ برگردان فارسی:
آی ی کبک ها،
چرا نمی خوانید؟!
شاید شما هم
مانند ما کردها آواره شده اید؟!.
زانا کوردستانی
تۆ موسا بوێ
و ئەمن بنی ئیسراییل
هەرمو ورده کی،
بیانگەتم ئەگرد!.
◇ برگردان فارسی:
تو موسی بودی و من بنی اسرائیل
دقیقه به دقیقه بهانه ات را می گرفتم.
زانا کوردستانی
ورده ورده پێخەنینەکانت
مۆجزە بۆ
وا لە ئیبراهیم و ئیساشم
بەر نەهات!
ئاڵمیگی زیندو کەرد...
◇ برگردان فارسی:
لبخندت معجزه ای بود
که از ابراهیم و عیسی هم ساختنی نبود!
عالمی را زنده کرد.
زانا کوردستانی
باوەشت لە گەڵ مالی خوا
تەنها یەک فەرقی هەس
هۆو ماله هەزارا هەزار زائری هەسو
باوەشت غاری حەرایە موحەمەدە!
◇ برگردان فارسی:
آغوشت با خانه ی خدا تنها یک تفاوت دارد
آن خانه هزاران زائر دارد
و آغوشت غار حرا است!
زانا کوردستانی
در شهر ما
خیاطی بود
که خیلی به کار و بار خود می بالید...
هر وقتی که مرا می دید، می گفت:
برای هرکس که کفن دوختم،
محتاج لباس دیگه ای نشد!
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
وقتی که به محله ای دیگر نقل مکان کردیم
هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.
مادرم ظروف شیشه ای را
و خواهرم گلدان های سفالی و
برادرم کتاب هایش و
پدرم فرش ها را...
ناگهان همه گی به من چشم غره رفتند
وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی...
آیا احساس می کنی،
باید سخنی را که هرگز به زبان نیاورده ام
بازگویش کنم؟!
از سکوت من خودت پی ببر!
جز آن سخنان دیرین عاشقانه
سخنی تازه ندارم برای گفتن...
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
برای چشم روشنی نوزادهایی
که تازه به دنیا می آیند،
عصا و عینک ته استکانی و
تسبیح و آیینه ی جیبی و
کیسه ی تنباکو و دومینه و
قیچی سبیل گیر و موگیر و
شربت سرفه و آبنبات ببرید!!!
زیرا اینجا آدم ها
پیر زاده می شوند!.
■□■
شعر: ادریس...
در روز قیامت
فرشته های موکل بر شانه های چپ و راستم
دفتر اعمالم را می گشایند و
تمام لحظاتی را که در فکر و خیالم دستت را می گرفتم
و همچون کودکان فیلم های کارتونی
خودمان را در مزرعه ی گندم کنار ده کوره ای پنهان می کردیم را،...
ناامیدی کلید ندارد که در خانه ات را بگشاید
پا ندارد که به دنبالت بدود
دست ندارد که گریبانت را بچسبد
چشم ندارد که تماشایت کند
دهان ندارد که صدایت بزند...
ناامیدی گاهی کلمه ای ست
که در میان نامه ای به دستت می رسد
یا که سکوتی ست حاکم...
آری! دنیا عوض شده!
مثلن من و تو در یک شهریم
فقط و فقط چند کوچه و خیابان
از هم فاصله داریم
اما آنقدر از هم دوریم
که تنها در ترانه های قدیمی
به همدیگر می رسیم...
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
روزم را با روشن کردن سیگارم آغاز می کنم و
شبم را
با خاموش کردن سیگار به پایان می رسانم.
باورم شده که زندگی
همین دود زیانباری ست
که به من لذت می بخشد.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
با نفرت به خود زل می زنم
و در دلم، شرک می برم
به آن چیزی
که در ترانه های فارسی ست
و همیشه بر لبان تو خنده می نشاند.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
من با شمشیر سکوت به میعادگاه رفتم و
او با سپر گله گی
به مصاف من آمد،
در گرماگرم این نبرد،
در عمق قلبم،
جسدی بلاصاحب افتاده بود.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
تو وقتی برای دیدار مادرت،
چمدانت را می بندی
نرخ بلیط های پرواز افزایش می یابد،
وزیر حمل و نقل کنفرانس خبری برگزار خواهد کرد و
خبر سفر تو تبدیل به تیتر نخست روزنامه ها خواهد شد
و مرزبانان،
شش ماه بدون حقوق
برای بازگرداندن تو مهلت خواهند داشت.
■□■...
وقتی که کتابی را به دست می گیری
شمارگان آن بیشتر خواهد شد و
چاپ دهم آن هم نایاب خواهد شد.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
بعد از تو ماه گرفته ای می شوم و
خود را پشت ابری پنهان می کنم،
تا حکایتی به پایان رسیده گردم،
تا که جوکی خنده دار بشوم!
تا که آتشی درون خرمن کاه بشوم!
...
اما راستی، تو
بعد از من چه خواهی شد؟!
■□■
شعر:ادریس علی
ترجمه: زانا...
به خانه ی جدیدمان که نقل مکان می کنیم
هر چیز بد را از هم پنهان می کنیم
من پول را و تو عشق را!
باز که می گردیم به خانه ی سابقمان
همه ی چیزهای نیک را به هم نشان می دهیم
من کینه و تو انتقام را!
ما...