بهار که شد به دیدنت خواهم آمد آنوقت مرا دوست خواهی داشت با تن پوشی از جوانه ها، گلبرگها و برگهای سبز گلی خواهم شد و به دیدنت خواهم آمد
بهار خود خود شمایی حضرت دلبر!
سبزه ها در بهار می رقصند من در کنار تو به آرامش می رسم و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست تو را عاشقانه می بوسم تا با گرمی نفس هایم به لبانت جان دهم ! و با گرمی نفس هایت جانی دوباره گیرم
بهار و این همه دلتنگی ؟! نه … شاید فرشته ای فصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …
هوا عجیب بوی بهار گرفته است دستم را بگیر و برای لمس احساسی ترین باران به خیابان ببر خیالت راحت، این باران از آسمان اردیبهشت می بارد خیسمان نمیکند عاشق ترمان می کند !
بهار یعنی بیایی و جای پایت در این خانه سبز شود بهار یعنی در آغوش تو شکوفه بزنم، برسم، بیفتم
آرزو دارم دلتون مثل بهار پرشود از لحظه های ماندگار زندگیتون خالی، از اندوه و غم لحظه های شادمانیتون بیشمار
قرارمان همین بهار زیر شکوفه های شعر …! آنجا که واژه ها برای تو گل می کنند آنجا که حرف های زمین افتاده ام دوباره سبز می شوند وَ دست های عاشقمان گره در کارِ سبزه ها می اندازند قرارمان زیرِ چشم های تو ! آنجا که شعر نم نم...
با هم به تماشای رقص گیسوان رها در بادِ بید مجنون نشستیم، دل های مان بی قرار بود، بهار بود، کنار تو همیشه بهار بود محبوب من
بی زمستان، بهار لطفی نداشت
عطر یک شکوفه ی بهار نارنج ات برای من کافیست بهار، تا آمدنت را به انتظار بنشینم
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده ست باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن !
بهار، زندگی جدید و زیبایی را بر زمین ارزانی داشته است
در پایان هر روز بهار، باید خاک را بوئید.
حیف نیست بهار از سر اتفاق بغلتد در دستم آن وقت تو نباشی ؟
بهار می تواند نام تو باشد وقتی که در همهمه ی سبزِ دلم دوستت دارم هایت شکوفه می زنند
بهار جشن طبیعت است
شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است
دوباره فصل بهار است و انگار زمین در حال شعر گفتن است
بهار … همان کوچه ای بود که دستانت را گرفتم و گرنه این فروردین آب زیرکاه تظاهر به بهار می کند …
دلم می خواهد باران ببارد و صدای پاهایت را قطره های باران به خانه ام بیاورند بهار بیا … که من بی تاب شقایق های توام
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم …
عشق من دستانت بهار است زنده می کند مرا
دستانت بهار است زنده می کند مرا هر کلام تو شعر است که بر من می بارد و نگاهت قشنگ ترین آواز جهان است که مرا به خود می خواند عِشق من