چون چاره رفتنست بناچار می رویم
بی عشق مباد سرنوشتم
دولت بر ماست چون تو هستی
ای چشم هایت بهترین داروی بیهوشی
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست
آنور ِ پیراهنت! باغ بهشت آرزوست
چَشم مَست یار مَن مَیخانه می ریزد به هم
ای دریغا که چو گل عمر سبکپای برفت
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
آه اگر روزی بگیرد دامنی را آه ما …!!
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم تو
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
این کهنه جهان به کس نماند باقی
در این سرما و باران یار خوشتر
ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم
اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است
لب خاموش نمودار دل پر سخن است
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد