خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
بی صورت او مجلس ما را نمکی نیست
هیچ هیچست این همه هیچست و بس
مرا بوسیدی و پاییز من هم شد تماشایی!
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
ور در لطف ببستی در اومید مبند
بهر آرام دلم نام دلارام بگو
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
چه باشد عاشقی؟ خود را به غم ها مبتلا کردن
چشم بد از روی خوبت دور باد
سخت خوشی چشم بدت دورباد
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما
تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
عشق کو تا گرم سازد این دل رنجور را
چون به لبش می رسی جان بده و دم مزن
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی
قلم به یاد تو در می چکاند از دستم