یادت و خاطراتت مثل دود سیگار سپردم به زمان و باد هوا
من هر صبح چشمانم را در دریای پُرتلاطمِ خاطراتت؛ غُسل میدهم!
درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن درد دارد! می زند من را زمین می زند بی تو مرا این خاطراتت روز و شب درد پیگیر من است صعب العلاج یعنی همین!
کاش خودتم مثِ خاطراتت واسه موندن سرسخت بودی
شبها خوابم نمی برد... از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبم بی انصاف... محکم زدی... جایش مانده است
نامت / خاطراتت/ بوسه هایت و لمس حس بودنت را به دست باد سپردم. یادم تو را فراموش
یکی آمد جایت را بگیرد هر چه کلنجار رفتم با دلم نشد تازه فهمیدم چه حجمی دارد خاطراتت........