بغضِ دَم کرده یِ اَبرَم ناشَکیب از تَبِ صَبرَم شده تقدیرِ من این که؛ بشوم همدمِ جَبرَم
زندگی اجباری ست، درد ما تکراری ست زخم ما هم کاری ست صاحبخانه جوابمان کرده ما فقط مهمانش تا سر این ماهیم روزمزدیم اما با همین دخل کم و خرج زیاد کربلا هم می خواهیم
پس جهنم این است ! هرگز به این شکل درباره اش فکر نمی کردم ! به خاطر دارید ؟ گوگرد ، آتش ، سیخ ! آه عجب حرف های مضحکی سال ها در مغزمان فرو کردند ! احتیاجی به سیخ نیست ! حالا فهمیدم ، جهنم همان زندگیِ اجباری با...