متن شاعر کوچک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر کوچک
به آغوش خودم یک تو بدهکارم، همین و بس.
مرا دریاب، گاهی در میان خاطراتت.
خرابم امشبم باز، به یاد ناز چشمانت.
هر لحظه نبود تو مرا، پیر ترم کرد.
دلم جا مانده در،کنج چشمانت.
من که در چالش چشمان تو.
میبازم دل.
یادت، نبودنت را بدجور به رخ میکشد.
نگاه کردی و قلبم، میان چشم تو گم شد.
گناه این دل دیوانه این بود.
که پنهانی تو را در سینه اش داشت.
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.
چشم انتظارم.
روزگار تلخ بی تو بودن به سر شود.
کمتر پربشانم بکن.
با آن پریشان زلف خود.
من چشم ندارم که ببینم.
چشم یارم به چشم دگری گرم شود.
نیستی و نبودن تو بدجور.
باعث شده دیگران نیایند به چشم.
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
ز جان این دل ویرانه آخر تو چه خواهی.
مرا عمریست با ویرانه اش دل شاد هستم.
عجب آشوبی بر پا کرد.
میان قلب آرامم آن چشمان مست تو.
ما به فدای تو شویم.
ای همه جان فدای تو.
تمام شب خیالت را..
در آغوش خودم دارم
به چه مشغول کنم دیده و دل را.
که فراموش کند ناز دو چشمان سیاهت.
بیا که آمدنت.
بهار این دل سرد زمستانیست.
در کنج خیالم ز لبش، بوسه چیدم.
خداوند گناهم را ببخش، توبه توبه.