متن شاعر کوچک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر کوچک
نیست در عالم کسی در اختیارش زندگی.
زندگی را اجباری بایدش کرد، زندگی.
قشنگ ترین محال آرزوی من.
چه سخته بی تو زندگی.
به گمانم که نزدیک شده است مرگ زمین.
فقر، خشک سالی، گرانی و کمی بی پولی.
یک عمر چقدر بی تو نفس سخت کشیدم.
گرفت از من نگاهت،
دین و ایمان و خدای آسمانها و زمینم را به یکباره.
چشمات یه کاری داد دستم.
که غیر از تو ز کل این جهان خستم.
بوسه از لبهای مستت، وای عجب حالی دهد.
حال آن مستیه لبهای تو را ، همچو من دادند و بس.
جز وصل تو
از خدا نخواهم حاجت.
قلب خود گم کرده ام در لابه لای چشم تو.
بازا و پسش ده آن گمشده قلبم.
مثل هر شب. شب من بی تو چقدر بارانیست.
در خیالم با وصال تو خوشم.
ازخیالم پس نگیر، وصال خویش را.
با این حال پریشانم.
پای عشق تو میمانم تا ویران شوم.
جوری دلتنگ توام که خدا میداند.
خدا که هیچ کل جهان میدانند.
به آغوش خودم یک تو بدهکارم، همین و بس.
مرا دریاب، گاهی در میان خاطراتت.
خرابم امشبم باز، به یاد ناز چشمانت.
هر لحظه نبود تو مرا، پیر ترم کرد.
دلم جا مانده در،کنج چشمانت.
من که در چالش چشمان تو.
میبازم دل.
یادت، نبودنت را بدجور به رخ میکشد.
نگاه کردی و قلبم، میان چشم تو گم شد.
گناه این دل دیوانه این بود.
که پنهانی تو را در سینه اش داشت.
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.