متن قصه عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قصه عشق
گاهے چنان
گره می خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یاراے گشایشش نیست
گاهے چنان مست می شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می زنی
گاهے چنان نامے را
با جان و دل می خوانی
ڪه پژواڪ موسیقے عاشقانه ایست
گاهے چنان بیتاب...
گاهے چنان
گره می خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یاراے گشایشش نیست
گاهے چنان مست می شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می زنی
گاهے چنان نامے را
با جان و دل می خوانی
ڪه پژواڪ موسیقے عاشقانه ایست
گاهے چنان بیتاب...
در این شب های تنهایی
دلم فریاد می خواهدک بشکند
این سکوت را
وصدای قدم عشق در دل شب
چو مهتابی است ک روشن می کند
این قلب بی تاب را ..
مرا بخوان در آسمان دل ک
خوشه چین کنم ستاره ز وجود را
در گندمزار هوای بودنت..
مرا...
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام
شعله از عشق تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی که بسوزانیم