متن قصه عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قصه عشق
قصهی عشق،
چون آینهای است بیپایان؛
هر بار که در نگاهِ دیگری میتابد،
چهرهای نو میگیرد.
اندوهش، تکرار نمیشود،
زیرا هر دل،
زبانِ تازهای برای گفتن دارد.
اگرچه یک قصه بیش نیست،
اما در هر روایت،
جهانی دیگر میشکفد؛
چونان بارانی که هر قطرهاش
حکایتِ جداگانهای از آسمان دارد.
اگر نشنیدی،
باد خواهد برد سخنم را
به گوشِ دیگری؛
زیرا قصهی عشق،
راهِ خاموشی نمیشناسد.
هر دل،
خاکِ آمادهایست برای این بذر،
و هر گوش،
آغوشی تازه برای شنیدن.
پس چه باک اگر سکوت باشی؟
عشق، خود زبان میگشاید،
و قصهاش،
در هر جان،
به گونهای دیگر شکوفه میدهد.
کاسه مشک من انقدر که غزل گفت شکست
کاسه مشک من آن روز تو را دید و شکست
کاسه مشک من انقدر پی تو بود و دوید
که خودش گفت که من بشکنم و خوب شکست
کاسه ی چشم من این بار ، تو را دید و شکست
چه شکن...
گاهے چنان
گره می خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یاراے گشایشش نیست
گاهے چنان مست می شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می زنی
گاهے چنان نامے را
با جان و دل می خوانی
ڪه پژواڪ موسیقے عاشقانه ایست
گاهے چنان بیتاب...
گاهے چنان
گره می خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یاراے گشایشش نیست
گاهے چنان مست می شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می زنی
گاهے چنان نامے را
با جان و دل می خوانی
ڪه پژواڪ موسیقے عاشقانه ایست
گاهے چنان بیتاب...
در این شب های تنهایی
دلم فریاد می خواهدک بشکند
این سکوت را
وصدای قدم عشق در دل شب
چو مهتابی است ک روشن می کند
این قلب بی تاب را ..
مرا بخوان در آسمان دل ک
خوشه چین کنم ستاره ز وجود را
در گندمزار هوای بودنت..
مرا...
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام
شعله از عشق تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی که بسوزانیم