ستاره که نه
ابری در آسمان از آن من است
که به شیروانی های رنگی
دلخوش نیست...
دلم زمستانی می خواهد
آنقدر برفی
که هیچ از دنیا نبینم...
ایستاده
در انتهای صف
زنی که کفشش بلند و
آسمانش کوتاه است...
نگهت داشته ام
در میانه ی جانم
آنجا که « رز » ها
رازها دارند...
چه خوب بود زمستان
هروقت می رسید
خانه مان گرم می شد...
فصل آخر عمرم،
--زمستان نیست!
هنگامه ای ست،
که تو می روی.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دلم را شکست...
♡
آه!
تاوان دل هایی که--
شکستم!
لیلا طیبی (رها)...
دست را چه نیازی است؟
من با اشعارم تو را به آغوش خواهم کشید...
افتادن از چشم هایت؛
مرگ آور است!
مثل سقوط از صخره
--مهلک......
خالی از سکنه است؛
این شهر.
بعدِ تو،،،
تنها تنی چند دوام آوردیم!...
رفتنی که من نباشم
اما
تو ماندی،
و جای خالی ات،
با هجوم خاطره ها
در جوار من......
رفتنی که من نباشم
اما
تو ماندی،
و جای خالی ات،
با هجوم خاطره ها
در جوار من......
خالی از سکنه است؛
این شهر.
بعدِ تو،،،
تنها تنی چند دوام آوردیم!...
ذهنم زمین بایری ست!
حتی رمه های گوسفند نیز
در آن نمی چرند!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
در مریخ هم که بگردی برگی از من پیدا نمی کنی
رُزا جمالی...