متن چشم انتظار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشم انتظار
ردی از آذر
در کوچه کوچه سینهام
جا مانده
چقدر پاییز
زود رسیده
فصلهاست
که تو از من رفتهای و
چشمانم
هیچکس را شبیه تو
پیدا نمی کند
تصویر سراب تو
چقدر زیباست
وقتی میان
این همه نبودن های دلگیر
پیوسته مقابل چشم هایم
می نشینی
تا شعرهای سرشار از بوسه ام را
کنار لب هایت
ردیف کنم
کی میآیی؟
در امتداد روزهای بیتو، ثانیهها بیقرارند،
و من، بیصبرانه چشم بر راه گذاشتهام،
تا سایهات بر آستانهی این انتظار نقش ببندد.
باد، نامت را در گوش شبها زمزمه میکند،
و ماه، خاموش به قاب پنجرهام خیره مانده،
گویی همهی دنیا چشم به راه آمدنت دارد.
کی میآیی؟
تا...
یادم نیست شبی یاد ز چشمت نکنم.
یاد چشم تو و چشمان خودم تر نکنم.
تو میآیی؛ دلم، این را گواه است
همه، آدینهها چشمم به راه است
پُر از نرگس شده، گلدان قلبم
بیا؛ احساسم آخر بیگناه است
دل داده ام به چشمی و دلدار نیستی
آتش زدی به جان و خبر دار نیستی
در خواب هم کنار تو آرام میشوم
اما چه سود ؟ خواب من ، بیدار نیستی
بمان، مگذار که با فکر خیال تو و چشمات.
دلتنگ ترین آدم دنیا شوم امشب.
شاید
همه سهم من این است
که از ابتدای صبح
تا پایان شب
چشم انتظار تو باشم
تویی که
جانِ جانم شدی
و مضمون عاشقانه هایی
که هر روز و هر لحظه
برایت می سرایم
از وقتی چشماتو دیدم،
بی خوابی شده مهمون هر شب چشمام.
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
انتظار تو
دلِ آشفته ام در حصار تو شد
جهانم سراسر دیارِ تو شد
زِ چشمت شراری به جانم فِتاد
که سوزِ دلِ من غبار تو شد
دمی دیدمت عمر معنا گرفت
همه لحظه ها انتظار تو شد
دل از هر چه غیر از تو خالی بُود
خدا شاهدِ این...
دل
به آهی بند است
چشم
به نگاهی...
بیقرارم ودر تردید
درخیال شهر توام
برچشمهایت خیره میشوم
و بوسه میزنم برلبهایت
ماه من پشت ابرهاست
و تن خسته من هی میشود فرسوده تراز خیال بافی
آخرعزیز من مگر نشنیده ای که می گویند
ماه پشت ابر باقی نمیماند
میگن به تو فکر نکنم، ازت دور بشم،
دست بکشم و بیخیالت بشم.
اما اصلاً نمیدونن که جونم به تو وصله،
تو برای من همهچیزی، خانواده منی ، دارایی منی.
نمیدونن که خندههات چقدر قشنگه،
چشمهات ندیدن وقتی بهم نگاه میکنی
اون برق توی نگاهت رو ندیدن
این مردم هیچچیزی...
مُردم از چشم انتظاری گشته ام دیگر هلاک
ردّ پایت گمشده، ای بی نشان ، ای بی پلاک
ای که چشمان تو آشوب دل ماست، کجایی؟
بیهوده میپیچی به پای عشق ومنطق
وقتی دلم با دیدن رویت مجاب است
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
مجال خواب را گرفت،
ز چشم من دو چشم تو
مگر خیال چشم تو.
مجال خواب میدهد.؟