خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد ؟ که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
من درین بستر بی خوابی راز نقش رویایی رخسار تو می جویم باز
باز آمدم از چشمه ی خواب،کوزه ی تر در دستم کوزه ی تر بشکستم در بستم و در ایوان تماشای تو بنشستم
روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد در کنار تو میگذشت ای کاش
و آغوشِ تو بود که ثابت کرد گاهی در حصار دستان کسی بودن میتواند اوج آزادی باشد
دور از تو گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود از هر چه زندگیست دلم سیر می شود
هر کجا می نگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده گفتم از دیده چو دورش سازم بی گمان زودتر از دل برود مرگ باید که مرا دریابد ورنه دردیست که مشکل برود
خوش نمی آید به جز روی تو ام روی دگر
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه ی وصلت
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد ؟ چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی ؟
آیا خبر داری در خواب و بیداری در من کسی دیوانه آسا می کشد فریاد تو را دوست دارم
چه گرمی ؟ چه خوبی شرابی ؟ چه هستی ؟ چه هستی که آتش به جانم کشیدی ؟ چه شیرین نشستی به تخت وجودم تو از دختران ترنج طلایی ؟ لب تشنه ام از تو کامی نگیرد ؟
و تو پنهانی ترین دلتنگی منی
تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من به جز یاد تو همه چیز را رها کرده است تو نیستی که ببینی
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد،شاید عشق
من مردد بودم که بگویم یا نه گفتمت محو شدی درد شدم دود شدم
دیده به روی هر کسی بر نکنم ز مهر تو
نه ! کاری_به_کار_عشق_ندارم من_هیچ_چیز_و_هیچ_کس_را_دیگر در_این_زمانه_دوست_ندارم من_با_همه_ی_وجودم_خودم_را_زدم_به_مردن
ای قد و بالای تو حسرت سرو بلند خنده نمی آید ، بحر دل من بخند ای ز تو عالم ز جوش،لطف کن ارزان فروش خنده ی شیرین نوش راست بفرما ، بچند ؟
خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو بهترین سرود زندگیست من تو را به خلوت خداییِ خیال خود بهترینِ بهترینِ من خطاب می کنم بهترین بهترین من
من که منم جای کسی نیستم میوه ی طوبای کسی نیستم گیج تماشای کسی نیستم مزه ی لب های کسی نیستم دلخوش گرمای کسی نیستم آمده ام تا تو بسوزانی ام
من یک بسته ی اسرار مرموزم مثل یک بنای کهنه ام که دست برد های روزگار مرا سیاه کرده است سرم به شدت می چرخد تو مرا مرمت کن
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
تو در چشم من همچو موجی چه میشد اگر ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم تو را می ربودم