متن مریمگمار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مریمگمار
ببین چطور
غرق شده ام
در رستاخیر دست و برکه ی چشمت!
مگر می شود
خورشید را از آسمان تکاند
که تو را از من؟
مریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
مجال نوشتن نیست
تکه های الفبا گم
باید باز کنم پنجره را
با رفتار باد فریاد بزنم
مریم گمار
بر سطح مُتورم شعر
بالا آمده از گلوی پنجره
وتکانده
بر سکسکه های یک در میانِ
کاغذ های مچاله
مریم گمار
ذهنی مورب
کشانده مرا
به سطرهای میانی
به آخرین نقطه چین
که با دهان بسته حرف می زند
مریم گمار
ایستاده ام بر پیشانی آفتاب
و نام تو مرور می شود
بر حروف ناتمام کلمه
کنار یاکوبسن ، بارت و سوسور
تو می رقصی بر اندام شعر
مریم گمار
بگو در کدام سطح بایستم !
در مُعاشرت کدام رگ
که نور بپاشد بر اضطراب صورتم
و ذائقه پر شود
از طعم ژرف ترین بوسه،
مریم گمار ۱۴۰۰
باید بایستم
به تکاندن شانه هات
تا به شکلی منحنی غبار از تن در آوری
وعبور کشیده لبخندم
به بهترین حالت
در اعماقت معنا شود
مریم گمار
بگو برحواس کدام شب نشستی!
که نستعلیق انگشتانم
دویده بر زجری مشوش
که از بلندای قامتت بیرون می زند
مریم گمار
باید برگردم
به لهجه ی پست مدرن شکفتن!
تا فاصله را بردارم از چشمه های روان
و بچکم بر گلوی مشبکِ زمین
که زیبایی اش را از تو می گیرد
مریم گمار
جیغ می کشد دشت
تا سکوت پنجره
در فرم دیگری
گل بگیرد در صورت باد
نور را کشیده
به آبی رگ ها...
با نبضی تند
مریم گمار
بگو!
کجای کلمات بنشینم به رُستن
که رد پای تو نباشد
مریم گمار
ای بغض فروخورده ی کلمات !
بگو چقدر مانده تا برسم
به دست های یقین؟!
وقتی پای بهار
به سطر تردید باز شده است
مریم گمار
به تکامل رسیده بود،
به نور
وبه هیات شکوفه ای
در باد می رقصید،
درحد فاصل آب واتش
و مرا به تقویمی سبز فرا می خواند
مریم گمار
ببین چگونه!
پایم به خیابان تو می چرخد
به دقیقه ها.
تا حدود بختم
از چشم های تو بگذرد
و هربار به شکل تازه ای
هجا کند دوستت دارم را
مریم گمار
بگو چند لب خند به نیم رخِ روز ببخشم؟
که بابونه از هفت جهت، از آستین باد بریزد
و نامِ تو تشدید شود
بر حواسِ آفتابی ام
در ساعتی که رگ هات روشن ترند.
مریم گمار
گردن چرخانده ای به اضطراب
در پس حفره های مجروح
صدا میزنی مرا
ای بابونه اندوه
بگو چگونه بسرایم ؟
فوران اشک در صدایت را
که شکل در همی از ایستادن بادی
جلوتر بیا
به موازات لب های پنجره
حالا بگو در این تخیل غلیظ
در انتظارِ کدام اشاره ی...