متن نگاه آتشین

در نگاهت آتشیست..
که مرا تا مرز رسوایی می‌کشاند
و بر لبانت بوسه ای..
که مرا تا مرز رهایی می رویاند

‏یک بار شـعله‌ی نگاهت به نگاهم افتاد،
‏عمــری‌سـت به آتـشِ عشـــق می‌سـوزم!
‏

بهار آمد، دلم با یاد تو لبریزِ آواز است
نسیم از زلف تو سرمست و در جانم پر از راز است

چمن در عطر تو می‌سوزد از شوقِ تماشایت
جهان در چشم من بی‌تو، غمی سرد و دری باز است

تو با یک خنده آهسته، دلم را شعله‌ور کردی
نگاهت...

"سوز دل"
عشق تو در من شعله‌ای است،
که هیچ بادی توان خاموش کردنش را ندارد،
و هر نگاهت، آتشی تازه در دل من می‌افروزد...

چه ها داری میان آن سیه چشمت.


که ویران کرده قلب عاشق ما را.