سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هوای خانه ام عجب ، عاشقانه میشودوقتی !به عشق قامت میبندیو من بی چون و چرا به شانه های مردانه ات اقتدا می کنم...
.در آغوش تُ.. . لبخند زدن،پلک زدنهمانند نُت دل انگیزی ستکه سالها پیش گم کرده ام تنت ،بوی تمام شعرهای عاشقانه ام را میدهدمن با تُ ، متلاطم ترین موسیقی جهانم...
.زیباترین سمفونی عاشقانه امصدای نفس های توست️...
تو️را که می بوسم حالِ من که هیچ حالِ زمین و زمان، خوش استمحبوبه ی قلبم ........
هر صبح ڪه چشم باز میکنم️عاشق مۍ شوم ، دل میبازم به نگاهت به بوسه هاۍ عاشقانه ات حضرت معشوق! ️...
تُ که نمی دانی؟حضورت در قلبم بهشتی ساخته، ابدیاز وقتی دلبسته اَت شده امصبح ها، روزهاو شبهایم بوی عشق می دهد...
سلام ِتو️خوش آواترین ملودے صبح است ؛شنیدن صدایت زندڪَی را بخیر میڪند ..!!️...
زندگی...یک برش از خنده ی توست......
من به خورشید ایمانی ندارمچشم های تودست های تونفس های توآغوش توو صدایت که طنین می شود در گوشِ منایمانِ من استو این چنین عاشقانه گفتنم از برکت ِ صبح بخیرهای توست جانِ من...