یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
جانانم...داشتنت خوشبختیبودنت امید و دستانت پناه من اند....بمان با من تا ڪام زندگی را با فنجان فنجان عشق، شیرین کنیم... ️️️...
بابای خوب و مهربانمجانم فدایِ نگاهِ پر محبت و نگرانتجانم فدایِ قربان صدقه هایی ڪهنگفتی امّا شنیدم و می شنومآغوش هایی ڪہ از حجبِ مردانه اتنگشودی امّا همیشه و همه جابه آن پناه بردم و می برمشانہ هایی ڪہ از ڪوه محڪم تر بود وهست و امنیتش پایانی نداردجانم فدایِ دست هایِ پر قدرتت ڪه حتی حالا ڪہ می لرزد هماز همه قوی تر استروزت مبارک تکیه گاه همیشگی زندگی ام...
هیچ درختیبه خاطر پناه دادن به پرنده هابی بار و برگ نشده است...تکیه گاه باشیم ،مهربانی سخت نیست..!...
بنشین!مرو!که در دلِ شب، در پناه ماه..خوش تر ز حرفِعشق و سکوت ونگاه نیست...!...
به آرام ترین جای آغوشتپناه میبرم که به اوج میرساندتمامِ هیجانِ مرا دلبر جان ️️️...
سرشار از بوی تنش بودم... طعم دهن و جای دست هاش ...در وجودم مثل نبض می زد...میکوبید...چیزی جادویی...آن جادوی ابدی ...که تمام زشتی ها...بدی ها ...و کژی های دنیا را از یادم میبرد...خالص می شدم...شیشه می شدم ..و تن خود را در تن او می دیدم ...و او را از خودم عبور می دادم...به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت......
گاهی دلت از سن و سالت میگیرهمیخواهی کودک باشیکودکی که به هر بهانه ایبه آغوش غمخواری پناه میبردبزرگ که باشی...باید بغض های زیادی رابی صدا دفن کنی...!....
یک روز خسته از راه مى رسىو جز آغوش منبرایت پناهى نیست ......
یک نفر هست که همیشه هوایِ بیقراری ام را دارد ،یک نفر هست که هیچوقت برایِ من ، سرش شلوغ نیست ،که دردهایم را ندیده ، می بیند ،که حرف هایم را نگفته ، می فهمد ،و برایِ اشک هایم ، تمامِ دنیا را به هم می ریزد ...که مرد نیست ، اما مردانه پایِ رفاقتمان ایستاده ،که پناهِ بی پناهی و امیدِ لحظه هایی ست که دلم از زمین و زمانه می گیرد .کسی که لازم نیست برای داشتنش ، از خودم بودنم دست بردارم !در این روزگارِ بلاتکلیف ؛چقدر خوب است که تنها نیست...
شکسته های دلت رابه بازار خدا ببر...خدا پناه شکسته دلان است......
خدایادوشنبه آمدهامروزمان را هم بخیر کنو ما را در پناه خودت بگیر که پناهی جز تو نیست...
پناه بر آغوشتکه تمام زخم های دلم را همچو طبیبی مداوا می کند!️️️...
مطالعه مرا در خلوت خود تسلی می بخشد. مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند ...هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم. آلن دوباتن | تسلی بخشی های فلسفه...
چه خوب ! رفته ای اما ، هنوز هم خوبمخیالِ خام نکن ؛ اینکه سخت ، آشوبم !جهان ، هنوز جهان است و من سراپا شورتو را به یاد ندارم ، نگارِ محبوبم !!!ببین چه شاد و خرامان و سرخوشم بی تووَ در صبوری و طاقت ؛ عجیب ، ایّوبم ...خیالِ خام نکن ؛ اینکه رفته ای و منم ؛ز درد رفتنِ تو ، بیقرار و مصلوبم !منی که شوق ندارم ، برای یوسف ها ؛بدونِ حسرتِ_یوسف ، چگونه یعقوبم ؟خیال کرده ای از ترسِ بی تو بودن ها ؛نمای خاطره ات را به سینه می کوبم ؟چه خ...
خواهم از تو در تو آورم پناه......
خداوندا؟؟؟اگر یک شب، تنها، دلگیر و غمگین به سمت تو پناه آورد…مرا پیشِ رویَش بُگذار..باور کن با روح خدایی که در من دَمیده ای، تمام غصه اش را از بین خواهم برد…به خدایی ات قسم، رو سیاهت نخواهم کرد…...
دلتنگ ها بهتر میدانند که خواب یک نیاز نیست تنها یک بهانه است ! تا آدمی به شب «پناه» ببرد....
+ از دلتنگی میشه به کجا پناه برد؟! به بغل !️...
بگذار پرسه بزنم در کوچه های اغوشتمرا سیراب کن از ناز نگاهتمن به اعتماد حضورتبه جهان پشت کرده امکه تنها تو پشت و پناه من شوی.......
️و آغوشت تنها پناهگاه امن جهان است ️️بگذار تحریم ها بیشتر شوند و امنیت از بین برود️️مرز ، بازوان توست و امنیت نگاهت️️بگذار آغوش تو تنها پناه ناامنی هایم باشد️...
قلب تو پناه مهر پاک منست،وین سینه پناه مهربانی تو. ای شاخه ی سبز مهر ، خسته مبادگلهای سپید شادمانی تو. از بوی بنفشگان گیسوی تو،پرواز پرستوان سرکش یاد، پروای شکیب آهوان گریز،سرشاری تاک و میگساری باد. تو آینة سپید بخت منی،مهر تو گواه بختیاری من. ای بی تو یگانه ، غمگساری منبا یاد منی و یادگار منی افسانه ی مهری – ای به یاد تو یاداین سینه ، پناه جاودان تو باد !...