هر کسی لایق آن نیست که عاشق باشد
نزدیک ترین حس دوری دست های گرم تو
عطر تو در هواست می آیی یا رفته ای؟
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
کاش من تمام کسانی که نگاهت می کنند بودم
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای
ما بی تو در همیم تو بی ما چگونه ای
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
و چشم به راه صدایت خواهم ماند
بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی
درقصر شیرین مى افتد گاهى اتفاق تلخ
حال را باید فهمید پرسیدن را همه بلدند!
رفیق بی وفا رنگش سیاه باد
آرامش است عاقبت اضطراب ها
بعضی تجربه ها خیلی قشنگن مثل دوس داشتن تو
به خدا که بی خدایی به از این خدانمایی
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم
گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
هر چقدر زندگی سخت باشه من از اون سخت ترم