اعتبار خانه به نور آن است و نور خانه ی من تویی.
تو چه هستی، که جز در تو آرام نمی گیرم؟
«ای کاش وقتی به دوردست ها می روی، خودت را در آغوشم جا بگذاری.»
دوستت دارم و تو سرآغاز و سرانجام جانِ منی. _محمود درویش -ترجمه ی عذرا جوانمردی
دلیلش را نمی دانم امّا هر چه هست فکر کردن به تو حال مرا خوب می کند
اگر قلب من کوه باشد، تو اولین نسیمی هستی که آن را به لرزه در آوردی.
من اگر بدانم تو را دارم، شوقِ زند گی را از دست نمی دهم
تجربه ی اولین ها با تو زیباست مثلا شروع همین اولین ثانیه های هر صبح...!
تو بزرگ ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی توان گرفت که با تو برابر باشد.
جهان بر پا نمی مانَد مگر با سر خمیده ی ما روی شانه ی آن که عاشقش هستیم
در جمله ی دوستت دارم دو نقطه کنار هم ایستاده اند یکی من هستم یکی تو ...
درِ قلبِ من بسته بود تو از کدام در وارد شدی؟
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم