در نگاه تو موج می زند هزاران دریا چشم تو اقیانوس آرام آرام است...
صبحی که با نگاهِ تو آغاز می شود پایان لحظه های غم انگیزِ دیشب است
ا ى یار، نگاه تو سپیده دمى دیگر است
نگاهم می کنی قلبم، درون سینه می لرزد نگاهم کن، نگاهِ تو به درد سینه می ارزد!
هربار که نگاهت میکنم پی میبرم این دنیا برای ادامه دادنش نگاهِ تورا لازم دارد
ویران کند مرا شهر دو چشم تو چشمان سبز تو،آمین نگاه تو
عشق با بوسه عمیق می شود شعر با نگاهِ تو...
غرق یک لحظه نگاه تو شدم در دل دریایی ات من گم شدم
تاریخ تولد شناسنامه ام دروغی بیش نیس من متولد نگاه توام
درگیرِ یک نگاهِ تو شد روزگار من
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک
شهر مثل دل من آتش گرفته شهر را آتش چهارشنبه سوری و دل من را آتش نگاه تو
با چشمانت چه آتشی در دلم میسوزانی چهارشنبه سوری همینجاست تقاطع نگاه تو و دل من
همیشه اون نگاه تو حرفای تازه داره با من دوباره حرف بزن بازم بخند دوباره .
در من زندانیِ ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمیکرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
قطب شمال یخزده ،با آن همه غرور اندازهی نگاه تو بیرحم و سرد نیست...
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهد فراموشی دنیاست، یک فنجان چای و یک موسیقی روحنواز چیزی شبیه نگاه تو