شب نگردد روشن از وصف چراغ نام فروردین نیارد گل به باغ
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
سایه شکن باش چو نور چراغ
این همه از تاریکی بد نگویید شما که فروش چراغ تان به لطف همین تاریکی هاست
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای هزاری ، تو چراغ خود بر افروز
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم
سراسر نام ها را گشته ام و نام تورا پنهان کردم.... میدانم شبی تاریک در پی است و من به چراغ نامت محتاجم...
برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد.