پاس دارم آتش جاوید را یادگار فطرت جمشید را چند روزى مانده بودش تا به عید آمد آتش در چنین روزى پدید بهر او آتشگهى آراستند از پلیدى و سیاهى کاستند پس ازآن هر روز در روزى چنین جشن سورى بوده در ایران زمین تا که آتش را پرستارى کنیم...
کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟ تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار...
اگرچه باز نبینم به خود کنار تو را عزیز میشمرم عشق یادگار تو را ...
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان بِه که نیکی بود یادگار
بعضیا خودشون میخوان یادگار باشن نه موندگار
از خود انسانیت به یادگار بگذارید ، نه انسان ! تولید مثل را هر جانوری بلد است...
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت
موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه... انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه...
قشنگترین تصویر عمرم عکس نازنینی از دیدن توست خوشآهنگ عمرم یادگار دلنشین اولین خندیدن توست دختر زیبایم تو بهترین هدیه خدا به ما هستی
قلب تو پناه مهر پاک منست، وین سینه پناه مهربانی تو. ای شاخه ی سبز مهر ، خسته مباد گلهای سپید شادمانی تو. از بوی بنفشگان گیسوی تو، پرواز پرستوان سرکش یاد، پروای شکیب آهوان گریز، سرشاری تاک و میگساری باد. تو آینة سپید بخت منی، مهر تو گواه بختیاری...