بیا وقت وصال است
دلم تنگ و چشم در انتظار است
بیا دل خون شدم من ز دوری
بیا کاش که من دست بکشم از دیدنت در وقت کوری
بیا قلب من باور نداره
چشم از دوریت باران بهاره
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
از دوریت قلبم...
در گوشه خیابان ایستاده بود
با همان لباس های رنگی رنگی و کمی چرکینش گویا امروز فعالیتش از همه روز ها بیشتر بود خسته به نظر میرسید همه عابران پیاده دوره اش کرده بودند و صدای قهقهه هایشان تا هفت محله پایین تر هم به گوش میرسید وسوسه شدم نزدیک...
دور گردی در خیالم دور گردی میکند
+کهنه عمری میخرم
+کهنه فکری میبرم
-کهنه عشق هم میخری؟
-کهنه حسرت میبری؟
+کهنه عشق را که نه اما کهنه حسرت را چرا
+کهنه عشقت گر خریدار داشت معشوقت میخرید🤴🏻👰🏽
دا خوتی دوای دردوم
دا خوتی تینا دلیل ضربان قلبوم
دا خوتی گرمای روزای سردوم
دا خوتی شیر زن مردوم
دا ایر روزی نبینیم تیاته او روزو ایبو تنها روز مرگوم
قبل خواب گوشیتو شارژ کن شاید فردا برق نباشه
قبل خواب به خاطرات خوبت فکر کن شاید فردا حافظه نداشته باشی
قبل خواب کاراتو انجام بده شاید صبح وقت نباشه
قبل خواب بهش بگو دوستت دارم شاید تو باشی اون نباشه ....
قصه رابطه ها قصه هرزدلان قصه دخترک زیبارو قصه ان پسر فکر پلید قصه خنده تلخ قصه زود گذر قصه زندگیه شومه پسر قصه ان دختر ناز که شدش بازیچه دست پسر قصه یک یار دروغ در قصه تلخ فکر یک ذهن شلوغ...
نجمه خسروی
تابستان هم رفت با همه خوب و بدش
پاییز اومد و زمستان هم در نزدیکی نچندان دور بساطش را پهن کرده و منتظر است پاییز بار و بندیل ببندد
تو نیز چرا با این گذر شیرین همه خاطرات تلخت را درون کوله بار خوشبختی ان جا داده ای؟؟
نگاهی ب...
تو رفتی زندگیم از هم که پاشید
با تیکه های شیشه ای قلبم رگ به رگ خاطراتت را بریدم سخت بود اما نشدنی نبود ...
راز دل با کس نگفتم راز من گفتن نداشت
درد دل با دوست نگفتم درد من همدرد نداشت
غم خود ،پنهان کنم غم من غمخوار نداشت
گر توداری قدر بدان ای یار من
سر به سنگ مینهم از دوریت تا که باز ایی به این ویران خانه ام ...
کنار ساحل قلبت ارام نشسته ام سردیه نسیم سحری صورتم را نوازش میکند دستان سرما زده ام را با بخار چایی داغ گرم میکنم سرم را روی شانه هایت میگذارم
ب ارامیه ساحل و روشن شدن هوا خیره میشوم باورم نمیشود ک من کنار تو ام و تو اینجایی .......
تنهایی تقدیر ما نیست
ترجیح ماست
به ارایشگر گفت دامادی بزن!
ارایشگر با وسواس تمام شروع به کار کرد و موهای پسرک را به زیبا ترین حد ممکن درست کرد 🦋👌🏼
پسرک نگاهی به ایینه انداخت “
چشمانش سرازیر شد از اشک
به ارایشگر گفت حالا همه شو از ته بزن !!
ارایشگر متعجب و حیران...
دخترک تابستان ،همان تافته جدا بافته رنگ سرخ و گلگونش زرد شد ،موهای پر پشتش ریخت ،اسمان دلش ابری شد ،چشمانش بارانی شد و زبانش قاصر ،از گفتن ان همه زیبایی که بعد از پاییز شامل حالش شد...
قصه تلخ عشق مترسک به کلاغ حاصل مرگ همان مزرعه سبز شده است...
تو زیبا ترین اهنگ دلنشین ،وسط ریزش برگ های پاییزی هستی