زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
اشعار داود شمسی
اشعار داود شمسی. شاعر و نویسنده آذری اهل ملکان ، نویسنده اشعار سپید،مثنوی،غزل،دوبیتی
آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو
قدحی غرق شرابم که پرم از می تو
به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت
بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو
ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را
می رود سوز زمستان به سراغ دی تو
هرکه باشد به دل و دیده خمار لب یار
د...
متن داود شمسی
در غزل آشفتگی هایم نمایان میشود
هر زمان بر شانه ات گیسو پریشان میشود
چونکه باشد در هوای گلشن کوی تو دل
خاطرم در سایه عشق تو آسان میشود
از فروغ شمع رخسار تو می تابد شهاب
لعل جان بخشت به سان آب حیوان میشود
بر سر کوی تو ازشوق رخت مانن...
متن داود شمسی
سخنت بند دل و شیره ی انجیر نشد
رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد
به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر
که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد
شب هجران تو ، آن روز که می کرد دلم
خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد
آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو ...
متن داود شمسی
دلتنگ بودم...
و چون برف بی صدا میباریدم
زود خنده های تو را در قالب سپید قاب کردم
در دیوار نرم قلب...
مینگارمت که چشم منی
زنده ام به تو ، چون جان منی
نقش تو در من بسیار است
چون نقش برف در بهار
چای در تابستان
شکوفه در پاییز
و تعطیلات در زمست...
متن داود شمسی
《 عشق مادر》
وصالش صحن دل را بیقرار است
دلش مملوه از مهر و قرار است
کلامی را به شرح و وصف او نیست
چون او لطف و کمالی از هزار است
حریمش نام گل را پایدار است
چو با آیینه ها همواره یار است
سخن را آب و رنگ و مهراونیست
دلش با عشق و نقش ا...
متن داود شمسی
عطر تنت را
لای دفتر شعرهایم بریز
تا معنی عشق ، در شعر جاری شود
تا کلمات در معنی بوسه ها غلت زنند
تا گرده های بهاری تنت ، شعر بهاری بسرایند
ادامه بده...
چرا که عطرت، ایهام شعر هایم است
تو اگر نزد من باشی
به درد ها لبخند میزنیم
به رفتن ها سلا...
متن داود شمسی
عشق یعنی که به دیدار تو بیمار شوم
تو دوا باشی و من باز خریدار شوم
پلک بگشا سحرت خیر ، به بالین من آی
عشق یعنی که به غمهای تو تیمار شوم
هر سحر چشم شما مبدا پرواز من است
عشق یعنی به گلستان تو پر بار شوم
چهره ات یاد دلم افتد و با هر نفست
...
متن داود شمسی
گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست
بهترین محصول حالم در بَرِ ابروی توست
چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود
عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست
مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است
صاحب این زحمتم، زیباییش کندوی توست
من شدم صیاد گیسوی رخ مه...
متن داود شمسی
قصه گو! وصف مرا صدای یک ترانه کن
دفتر عشق مرا بر عاشقان نشانه کن
به شانه های سنگیه غمِ زمان بها مده!
چو شرح حال فرقتت زفرصتِ بهانه کن
قصه گو ، آرام گوی، توصیف غم های دلم
زخم و تخریب دلم ، تو عمق یک زبانه کن
هر چه نزدیکش شوم گمراه تر هم می...
متن داود شمسی
نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد
گونه اش را بوسه ای آن هم چو یک پیمانه شد
در قمار شرط دل ، من هم چو دل ها باختم
این من عاقل پس از تو همچو یک دیوانه شد
دل به گیسوی تو و امواج دریا میزنم
مثل شهری که پس از تو همچو یک ویرانه شد
گل میاندازم ز...
متن داود شمسی
منو و تو هر دویمان عشق همین تکراریم
گر که تجدید شود مانده از آن افکاریم
شده تا صبح شوی باعث اشک دل او؟
هر چه رنجی کشمَش عاشق آن دلداریم
مدتی هست که صحرا شده این صحن دلم
هر چه خشکی شودش ، لاله ی آن گلزاریم
کوچه ی دلتنگی ام از درد دل ب...
متن داود شمسی
از میخانه با لب های خندان میرویم
سینه بازو ماپی معشوق، مهمان میرویم
چشم در چشم شدیم و تو مرا نشناختی
میرویم امان بدان با عهد پیمان میرویم
بامن و شعروغزل،باذره ای مشک وطلا
عاشقم کردی ولی ما همچوعریان میرویم
اسم من ویران شده! سال پیش اینها...
متن داود شمسی