- حِسۍبَراۍِگُفتَنِ شِعرۍ جَدید نیست . . ៹
یِڪ مِصرَع ۅ خُلٰاصِہ دِلم تَنگ ِڪَربَلٰاست ࣫͝ . .❤️🩹🫀!″
در قلب ماست آنکه از چشمانمان دور است.🫀!
جسمی ساکت ، ذهنی پُر از هیاهو️
- عاجز بودن و دلتنگی فقط اونجایی ک بسطامی میگه :
‹ کجا بَریم دلی را ک کرده ای تو چنینش؟! ›
تو
در
برابر
چشمانم
نیستی؛
اما
تمامِ
آنچه
میبینم
تویی!
اکنون می خواهم کمی بیشتر بخوابم، نام آن را ابدیت بگذارید.»
نامه خودکشی نویسنده لهستانی، ابوت ۱۸۸۲📜>
در من منی پنهان است، با خیال درگیر..
گفت:
چشمانت گواه است که قلبت در چنگ اندوهی فشرده می شود
خودِ مَن باخودِ مَن درخودِ مَن میجَنگد!
«از خودم برایت بگویم؟ از خانه، از خیابان، شهر، صدای پایِ ما، از شب؟ از کجا برایت بگویم؟ جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟!»
- عباس معروفی
«فراموش کردنِ کَسی مثل این است که شبی فراموش کنی چراغ حیاط پشتی را، خاموش کنى . .
چراغ، تمام روز بعد روشن می ماند، و نور خورشید مانع فهمیدنت می شود. اما تاریکیِ شب بعد، وا می داردت که به یاد آوری . .»
درد
عبور
میکند
و
رَدِ
آن
درد
معنایِ
ما
را
تغییر
می دهد..!