زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بگو از این منِ دل خسته ی شاعر چه می دانی؟
گرفتارم به دردی که ندارد هیچ درمانی!

هزار اندوه در دل دارم اما باز می خندم
اگر در گریه خندیدی بدان بدجور ویرانی!

نگو از گل! نگو از باغ! من تفسیر پاییزم
که روحم مانده در هر کوچه ی دلگیر و بارانی

تمام عمر را حسرت کشیدم، سوختم چون شمع
شدم بغضی که می بینی! شدم شعری که می خوانی!

چه شب هایی که ما با ابر باریدیم تا فردا
من و این آهِ سرگردان، من و این زخمِ پنهانی...

برایت ای که عمری خار بودی، خار هم ماندی
چه فرقی هست در صحرا و یا در خاک گلدانی؟

به بد اقبالی ام معروف هستم بین آدم ها
زمان گاهی چه کوتاه است اما حرف طولانی...

«سیامک عشقعلی»

از کتابِ: من وارثِ اندوهِ پایین شهر هستم
ZibaMatn.IR

سیامک عشقعلی ارسال شده توسط
سیامک عشقعلی


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن